شهید والامقام علیرضا جویلی
علیرضا در سال 1341 در اهواز متولد شد و تنها فرزند پسر خانواده بود. از دوران مدرسه به طور مستمر در مساجد و نمازهای جماعت و جلسات قرآن شرکت میکرد و از همان دوران بارها تنفر خود را از رژیم ستم شاهی نشان میداد و با عناصر شاه دوست برخورد داشت.او در دبیرستان و در اوج جریانات انقلاب، بارها در راهپیمائیها شرکت میکرد از جمله در روز 27 دی (چهارشنبه سیاه) اهواز شرکت داشت علی رغم حضور نیروهای امنیتی در کوچه و بازار او بارها در حیاط منزل بدون هیچ ترس و وحشت با صدای بلند شعار میداد: «اللهاکبر خمینی رهبر. مرگ بر آمریکا، روح منی خمینی.»
پس از پیروزی انقلاب و در روز رأیگیری از طرف سپاه مسئول پاسداری از صندوق انتخابات گردید.
با شروع جنگ نیز رهسپار جبهه شد و اوّلین بار در جبهه آبادان روبروی دشمن کور دل قرار گرفت و سرانجام پس از مجاهدتهای فراوان در جبهههای آبادان-سوسنگرد-بستان شوش-خرمشهر و … در 11 بهمن 1361 به درجه رفیع شهادت رسید.
شهید علیرضا جویلی یکشنبه 11 بهمن ماه پس از یک عملیات چریکی در حالی که برای رفع خستگی و همچنین بردن وسایل درمانی به قرارگاه، به اهواز ﻣﻲآمد در جاده سوسنگرد اهواز ماشین از جاده منحرف شده و او با ابوناصر که مجاهد عراقی بود به درجه رفیع شهادت رسید و در 12 بهمن، سالروز بازگشت امام به وطن، ایشان هم به وطن خود بازگشت. انا لله و انا الیه راجعون
خصوصیات اخلاقی شهید
نسبت به دنیا کاملاً بی علاقه بود، زیور آلات دنیا هیچ گاه او را فریب ﻧﻤﻲداد، خوشی های دنیا برایش پوچ و بی مفهوم بود و از خرج های بیهوده پرهیز داشت.
در استدلالات خود علیه مخالفین اسلام و دولت و امام قوی و محکم بود، به مسائل شرعی کاملاً معتقد بود، خمس مالش را پرداخت می کرد و به نماز خود بسیار اهمّیّت ﻣﻲداد.
در برابر خدا کاملاً خاضع و خاشع بود و پس از نماز دست های خود را مقابل خود قرار ﻣﻲداد و دعا ﻣﻲکرد. دعایی که که همیشه ﻣﻲکرد این بود: «خدایا ما را در راه خدمت به خودت بمیران.»
به کوچک و بزرگ احترام می گذاشت و همواره لبخندی بر لب داشت. هیچ وقت از پدر پول ﻧﻤﻲگرفت.
وصیت نامه شهید والامقام علیرضا جویلی
بسمالله الرحمن الرحیم
اکنون که وصیتنامه را مینویسم روز پنجشنبه است و شب جمعه روزی که همه به دیدار شهیدان و رفتگان خود میروند، روزی که از دسترفتگان شادند برای این که بستگان خودشان را در بالای قبر خود میبینند و بستگانشان بخواندن فاتحه آنها را شاد میکنند.بسمالله الرحمن الرحیم
دیروز یکی از بچهها به من گفت که دیشب خواب دیدم که تو در این عملیات شهید میشوی و در حال شهادت مرتب میگوئی (شکر الله) خدایا به ما توفیق آن را بده که در راه تو در صراط مستقیم جانمان را فدا کنیم. خدایا تو خودت میدانی که من در طول این عمر کوتاه چقدر گناه و معصیت کردم و چقدر از دستورات تو نافرمانی کردم و چقدر سخنان تو را نادیده گرفتم اگر تو مرا نبخشی دیگر هیچگونه امیدی ندارم.
ای امید نا امیدان و ای بخشنده مهربان! من جز تو هیچگونه امیدی ندارم و تنها امید من توئی و من فقط از تو یاری میجویم که مرا نجات دهی.
ای یاریدهنده بیکسان! امید است که در این راه مرا یاری فرمائی و کمکم کنی که جان خود را در راه تو فدا کنم شاید کمکی به دین خود کرده باشم و به قول ... من که زندگیام هیچ کمکی به اسلام نکرده شاید مرگم بتواند به اسلام کمکی نماید.
خدمت پدر و مادر گرامی و عزیزم، پدر و مادر از این که در زندگی نتوانستم خدمتی به شما بکنم و باری از روی دوش شما بردارم خدا میداند که شرمندهام و آن طوری که باید در حق شما خدمت کرده باشم، نکردهام. پدر و مادرم امیدوارم که مرا ببخشید و از خدا برای من طلب آمرزش کنید.
پدرم تو که صبرت از مادرم بیشتر است به او دلداری بده و او را نصیحت کن که خدای ناکرده در فراغ من چیزی نگوید که خدا از آن برنجد. در ضمن به تمام آشنایانی که در خط امام نیستند بگوئید که من راضی نیستم که آنها سر مزار من بیایند و یا حتّی در خانه ما اهانتی به امام و اسلام بکنند و به آنها بگوئید که اگر بر سر مزارم یا خانه ما این چنین کاری کردند من راضی نیستم و آن دنیا در پیش خدا از آنها شکایت میکنم. ضمناً من خودم راه خودم را انتخاب کردم و هیچکس هم مرا به زور یا به حرف نکشانیده است.
خدمت مادر دلسوزم. مادر، من خودم نیز میدانم که تو را چقدر ناراحت کردم و هیچ کاری که در حد تو باشد برای تو انجام ندادهام امیدوارم که این را از کوته نظری من بدانی و مرا ببخشی.
مادرم از تو میخواهم که در راه انقلاب باشی و خدای ناکرده شهادت من باعث نشود که به حرف فامیلهائی که در خط انقلاب نیستند گوش کنی و حرفی خلاف امام و اسلام و خدا بزنی که در این صورت من را خیلی ناراحت کردهای.
مادر دوست دارم که تو هم مانند مادران شهیدانی باشی که صبر را پیشه کردهاند و خدا را شکر میکنند که شهیدی در راه او دادهاند.
مادرم مگر تو خودت نگفتی که خدا تو را به ما داد پس بدان که خدا نیز چنین ارادهای کرده است که من دیگر پیش شما نباشم.
مادرم امروز روز امتحان است و خدا همه را امتحان میکند و یقین بدان که تمام این چیزها امتحان است.
مادرم سعی کن که در این امتحان سربلند بیرون بیائی و نزد خدا قبول بشوی زیرا روز قیامت هیچ چیز به درد تو نمیخورد بجز کارهائی که برای خدا انجام دادهای.
بار دیگر از تو و پدرم تقاضای عاجزانه دارم که مرا ببخشید.
و السلام علیکم و رحمتا… و برکاته
- ۹۶/۰۷/۲۵
- ۲۸۶۶ بیننده|
- ۳۱۱۴ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.