امام خمینی(ره) به تنهایی یک ملت بود. ایشان در همه ابعاد خود را تا جایی رساند که بتواند مظاهر اسمای الهی باشد. او در همان حال که زاهد شب بود، شیر غران روز علیه مستکبران بود. عبد خالص و مخلص خدا، علامه ذوفنون، عارف سالک الیالله، مرجع و فقیه دین و دنیا، شجاع در میدان استکبارستیزی و ستمستیزی، پدری دلسوز و مهربان برای مستضعفان و پابرهنگان با صدها صفات الهی که خاص سابقون میادین تقوا و جهاد و اجتهاد و ویژه متقین کرام ابرار و عبادالرحمن است.
در مطلب حاضر به برخی تأکیدهای امام راحل در خصوص تهذیب نفس و خودسازی اشاره شده است.
* عرفان اجتماعی جمع خودسازی و دیگرسازی
عرفان به معنای معرفت الله یکی از علوم قرآنی اسلامی است. اگر فلسفه، ناظر به هستی و وجود و موجود، مسایل را در قالب علوم تحلیل و تبیین میکند؛ و اگر اخلاق، به فضایل و رذایل اخلاقی میپردازد؛ عرفان اسلامی در قالب حکمت قرآنی، جامع هر سه بلکه حتی امر چهارمی چون کلام الهی است.
حکیم متاله و عارف بالله سالک الیالله کسی است که در درجه بالاتری میکوشد تا در قالب عرفان نظری، فیلسوفانه از منظر عقل، وجود و موجود را تحلیل و تبیین کند، صفات الهی را در الهیات به معنای خاص و فلسفه الهی را در کلیاتش بشناسد، مسیر شدنهای کمالی هستی و خود را بداند و در قالب متکلم، هستی به معنای خاص را با شناخت صفات خداوند از منظر نقل به طور جزیی بشناسد و از جزئیاتی که عقل بدان دسترسی ندارد، آگاهی یابد و در قالب ایمان، به دفاع از حقیقت مطلق و صفاتش بپردازد و چراغی را در سایههایی که عقل بدان راه نیافته بیفروزد و آنگاه در قالب انسانی اخلاقی، فضایل را با عقل و نقل بشناسد و کمالات را دریابد و در اخلاق عملی خود را متخلق بدان فضایل کمالی ساخته و از رذایل اخلاقی دور سازد و آنگاه فراتر از همه اینها، عارفانه همه چیز را فروگذارد و فرار به سوی مطلق هستی نماید (ذاریات، آیه50) و وجود موجود را در وحدتی برخاسته از خدایی بیابد که صیرورت همه هستی به سوی اوست چنانکه از او بر آمده است و با تقوای الهی در چارچوب شریعت، طریقت سلوکی را بپیماید که نهایت رجعت و منتهای سیر و سلوک آن (علق، آیه8؛ نجم، آیه42) انقلاب به سوی هستی مطلق (زخرف، آیه14) و قرب معنوی در مقام فنای فیالله و بقای بالله است (انفال، آیه17) به طوری که متاله به صفات الهی (بقره، آیه138)، مظهر اسمای الهی، در مقام مظهریت ربوبیت در مقام ربانی (آلعمران، آیه79) دستگیر خلق و مخلوق شود و آنان را به کمالات بایسته و شایسته برساند. (بقره، آیه30)
پس چنین حکیم عارفی، از رهبانیت (حدید، آیه27) گوشهگیری از اجتماع به دور است؛ زیرا تنها راه رهایی از خسران و زیان نسبت سرمایههای وجودی که خداوند در هر انسانی به ودیعت گذاشته را در خودسازی و دیگرسازی میداند چنانکه خداوند در آیات سوره عصر بیان کرده است. او میداند که نمیتوان تنها با خودسازی از خسران و زیان رهایی یابد، بلکه همانطوری که خود را رهانیده، باید با توصیه دیگران به حق و صبر، مسئولیت خلافت الهی خویش را در دایره دیگرسازی انجام دهد و آنان را نیز در مسیر حق رهنمون سازد، هرچند که ممکن است این دیگران به سفارشهای او که در قالب امر به معروف و نهی از منکر انجام میشود، گوش فراندهند و همان مسیر باطل و صیرورتهای خسرانی را در پیش گیرند و گرفتار «بئس المصیر» و بدترین سرنوشت (بقره، آیه126) شوند.
پس حکیم عارف متاله کسی است که کمال رهایی از خسران را در خودسازی و دیگرسازی میداند و مییابد و برای آن تلاش میکند. این همان عرفان اجتماعی است که با زهدورزی به معنای متعارف و مصطلح آن نه مصطلح قرآنی در تضاد است؛ چنانکه با تصوف اجتماعی که خود نوعی شریعت و رهبانیت خودساخته بشری است در تضاد است؛ زیرا صوفی و متصوف، اوراد و اذکار و حتی شریعتی را برای خود ساخته است که با شریعت وحیانی قرآنی اسلامی گاه در تضاد آشکار است؛ درحالی که حکیم و عارف متاله قرآنی، دستیابی به حقیقت را تنها از طریق شریعت اسلام ممکن دانسته و بر همان اصولی تأکید دارد که خداوند در آیات قرآنی بیان کرده است. او میداند که باید برای آنکه متاله شود باید عبادت را فلسفه و هدف اصلی خلقت خویش بداند (ذاریات، آیه56) و این عبادت تنها در سایه شریعتی تحقق مییابد که از آن به اسلام یاد میشود (آلعمران، آیات 19 و 85) و همه شرایع از نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع) و عیسی(ع) و نیز شریعت محمد مصطفی(ع) در سایه آن اصل کلی معنا مییابد که صراط مستقیم است. (شوری، آیه13) پس برای آنکه عبادت خدا کند، در صراط مستقیم اسلام در قالب شریعت محمدی(ص) به عبادت مشغول میشود تا بدان وسیله با انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات، تقوایی را کسب کند (بقره، آیه21) که خروجی آن علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین است (بقره، آیه 282؛ طلاق، آیات 2 و 3؛ انفال، آیه29؛ تکاثر، آیات 5 و 7؛ واقعه، آیه 95).
* اهداف تزکیه نفوس از نظر امام خمینی(ره)
آنچه عارف با عرفان و حکمت نظری و عملی براساس آیات سوره لقمان انجام میدهد، شامل معرفت نسبت به خدا و سپس خدایی شدن و کسب صفات و اسمای الهی از طریق عبادت تقواسازی است که از آن به «تزکیه» یاد میشود. تزکیه به معنای رشد و نمو است. به این معنا که انسان باید عبادتی را انجام دهد که زمینه ظهور و بروز و فعلیت یابی اسما و صفات الهی را فراهم میکند.
از نظر قرآن، هر انسانی در حال صیرورت است که در دو طرف متضاد انجام میگیرد:
1- صیرورتی که با از دست دادن سرمایههای وجودی اتفاق میافتد و فطرت انسانی و صفات سرشته، با گناه دفن میشود (شمس، آیات 7 تا 10) و انسان در بدترین صیرورتی قرار میگیرد (بقره، آیه 126) که او را از آدمیت به کالانعام و چارپایان بلکه پست تر یعنی به گیاه و سپس جماد فرو میکشد (اعراف، آیه 179)؛
2- و یا صیرورتی که با ظهور اسماء او را در جایگاه مظهریت ربوبیت مینشاند و خلیفه خداوندی میگردد. (فاطر، آیه 10؛ بقره، آیه 30؛ آل عمران، آیه 79)
پس اگر انسان این مسیر رفعت و بالارونده را در صیرورت بپیماید در مسیر رشد و تزکیه قرار گرفته است. پیامبر(ص) مأموریت داشته تااین زمینه را برای آدمی فراهم آورد. البته کاری که انسان انجام میدهد همانند کسی است که کشت میکند. او زمین را آماده کرده و بذر تقوا را میپاشد؛ اما کسی که واقعا این کشت را ورز میآورد و کشاورز است همان خداوند است؛ از این رو خداوند عنوان زارع و کشاورز را به خود میدهد (واقعه، آیه 64)، همچنین کاری که بشر انجام میدهد تزکیه نیست بلکه ایجاد بستری برای تزکیه است؛ زیرا رشد و نمو را خداوند میدهد. لذا خداوند به صراحت تزکیه را از انسان سلب کرده و آن را به خود نسبت میدهد و میفرماید: ولولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابدا و لکن الله یزکی من یشاء والله سمیع علیم؛ اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچکس از شما رشد نمیکرد و پاک نمیشد، ولی این خداست که هر کس را بخواهد رشد میدهد و پاک میگرداند و خداست که شنوای داناست. (نور، آیه 21 و نیز نساء،آیه 49)
امام خمینی(ره) در تبیین فلسفه بعثت به فلسفه تزکیه از سوی پیامبر(ص) اشاره میکند و برای آن اهدافی چون فهم کتاب و حکمت دانسته و میفرماید: انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است که تزکیه پیدا بکنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی که در آنها موجود است تا اینکه بعد از اینکه مصفا شدند، ارواح و اذهان آنها، قابل این بشود که کتاب و حکمت را بفهمند. انگیزه، تزکیه است برای فهم کتاب و حکمت. هر نفسی نمیتواند این نوری را که از غیب متجلی شده است و متنزل شده است و به شهادت رسیده است ادراک کند. تا تزکیه نباشد تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست؛ باید تزکیه بشود نفوس از همه آلودگیها؛ که بزرگترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه که دارد. (صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
ایشان در جایی دیگر، از جمله اهداف تزکیه را نجات از طغیانگری دانسته و فرموده است: در اولین نزول وحی، این آیه در این سوره وارد شده است که «کلا ان الانسان لیطغی، ان رآه استغنی» معلوم میشود که طغیان و طاغوت بودن از اموری است که در رأس امور است و برای طاغوتزدایی باید تعلیم «کتاب» و «حکمت» و تعلم «کتاب» و «حکمت» کرد و «تزکیه» کرد. انسان این طوری است، وضع روحی همه انسانها این طور است که تا یک استغنایی پیدا میکند طغیان میکند؛ استغنای مالی پیدا میکند، به حسب همان مقدار، طغیان پیدا میکند، استغنای علمی پیدا میکند، به همان مقدار، طغیان پیدا میکند، مقام پیدا میکند، به مقداری که مقام پیدا کرده است طغیان میکند. فرعون را که خدای تبارک و تعالی «طاغی» میگوید هست برای همین است که مقام پیدا کرده بود و انگیزه الهی در او نبود و این مقام، او را به طغیان کشیده بود. کسانی که چیزهایی که مربوط به دنیاست و آنها را بدون تزکیه نفس پیدا میکنند، هرچه پیدا بکنند، طغیانشان زیادتر خواهد شد و وبال این مال و این منال و این مقام و این جاه و این مسند از چیزهایی است که موجب گرفتاریهای انسان است در اینجا و بیشتر در آنجا. انگیزه بعثت این است که ما را از این طغیانها نجات دهد و ما تزکیه کنیم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا کنیم و نفوس خودمان را از این ظلمات نجات بدهیم. اگر این توفیق برای همگان حاصل شد، دنیا یک نوری میشود نظیر نور قرآن و جلوه نور حق، تمام اختلافاتی که بین بشر هست، اختلافاتی که بین سلاطین هست، اختلافاتی که بین قدرتمندان هست، ریشهاش همان طغیانی است که در نفس هست، ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمیشود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز میشود، تجاوز که شد، اختلاف حاصل میشود و این فرق نمیکند، از آن مرتبه نازلش طغیان است تا آن مرتبه عالی آن. از مرتبه نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل می شود ریشه آن همین طغیان است، تا مرتبه بالاتر و هرچه بالاتر برود طغیان زیادتر میشود. فرعونی که طغیان کرد «وانا ربکم الاعلی» گفت، این انگیزه در همه است، فقط در فرعون نیست. اگر انسان را سرخود بگذارند، «انا ربکم الاعلی» خواهد گفت. انگیزه بعثت این است که این نفوس سرکش را و این نفوس طاغی را و یاغی را از آن سرکشی و آن طغیان و از آن یاغیگری کنترل کند و تزکیه کند نفوس را. (صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
* ضرورت تزکیه برای دولتمردان و مسئولان و عالمان
از نظر امام خمینی(ره) منشأ بسیاری از مشکلات و اختلافات به ویژه در میان دولتمردان به عدم تزکیه نفوس بازمیگردد که زمینه طغیان ورزی و اختلاف افکنی را فراهم میآورد. ایشان میفرماید: «اگر انسان تزکیه بشود و نفس انسان تربیت بشود، این اختلافات برداشته میشود. اگر تمام انبیای عظام جمع بشوند در یک شهری و در یک کشوری، هیچگاه با هم اختلاف نمیکنند؛ برای اینکه تزکیه شدهاند، علم و حکمت را بعد از تزکیه در نفس دارند. گرفتاری همه ما برای این است که ما تزکیه نشدهایم، تربیت نشدیم. عالم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شدهاند، تربیت نشدهاند، تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشدهاند و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد میشود آن خطر از خطر مغول بالاتر است. غایت بعثت این تزکیه است، غایت آمدن انبیا این تزکیه است و دنبالش آن تعلیم. اگر نفوسی تزکیه نشده و تربیت نشده وارد بشوند در هر صحنه، در صحنه توحید، در صحنه معارف الهی، در صحنه فلسفه، در صحنه فقه و فقاهت، در صحنه سیاست، در هر صحنهای که وارد بشوند، اشخاصی که تزکیه نشدند و تصفیه نشدند و از این شیطان باطن رها نشدند، خطراینها بر بشر خطرهای بزرگ است و باید کسانی که میخواهند در این عالم تربیت کنند دیگران را، قبلا خودشان تزکیه شده باشند، تربیت شده باشند و کسانی که در بشر میخواهند زمامداری کنند اگر بخواهند که طغیان نکنند و کارهای شیطانی نکنند، بایدتزکیه کنند خودشان را و بعثت برای همین است که همگان را تزکیه کند.
و این تزکیه برای دولتمردان، برای سلاطین، برای رؤسای جمهور، برای دولتها و برای سردمداران، بیشتر لازم است تا برای مردم عادی، اگر افراد عادی تزکیه نشوند و طغیان پیدا کنند، یک طغیان بسیار محدود است. یک نفر در بازار یا یک نفر در روستا اگر طغیان بکند، یک نقطه محدودی را به فساد ممکن است بکشد، لکن اگر طغیان در کسی شد که مردم او را پذیرفتهاند، درعالمی شد که مردم آن عالم را پذیرفتهاند، در سلطانی شد که مردم آن سلطان را پذیرفتهاند، در روسایی شد که مردم آنها را پذیرفتهاند، این گاهی یک کشور را به فساد میکشد و گاهی کشورها را به فساد میکشد. این طغیانها که موجب این است که کشورهایی به تباهی کشیده بشود... و اگر این طغیان در رئیسهای جمهور بزرگ دنیا باشد، اگر رئیسجمهور آمریکا طغیان بکند طغیان او یک کشورهای بسیار را به فساد میکشد. جنگهای بزرگی که در دنیا واقع شد، مثل جنگ اول و جنگ دوم، برای همین بود که طغیان در آن طبقه بالا بود. آن طبقه بالا که مهذب نبودند طغیان کردند و کشورهای بزرگ را به فساد کشاندند... کسانی که در یک مقامی هستند، چه مقامهای پایین و چه مقامهای بالا، اگر بخواهند مملکت اصلاح بشود، اگر بخواهند این کشور آرامش پیدا بکند، آنها باید آرامش را از بالا شروع کنند؛ از پایین آرامش نمیشود حاصل بشود. باید اشخاصی که زمامدار امور هستند، هر نحو زمامداری، باید از آنجا آرامش را شروع کنند. آرامش آنها کشور را به آرامش میکشد و اگر خدای نخواسته طغیان کنند، طغیان آنها کشور را به هلاکت میکشاند. (صحیفه امام، ج 14؛ مورخه 11 خرداد 1360)
* خودبینی منشأ تمام فسادهای عالم
ایشان به مردم و مسئولان هشدار میدهد که تزکیهنفس کنند و خود را فقیر واقعی بشمارند و دست از استغنا در برابر خداوند بردارند. کسی که خود را غنی و بینیاز دید از خداوند دور میشود و فقر هویتی خویش را نمیبیند (فاطر، آیه 15) و اینگونه است که مانند ابلیس به سبب غرور و خودبزرگبینی و خودبرتربینی به دام فساد و تباهی میافتد ایشان با اشاره به خودبینی به عنوان خاستگاه تمام فسادهای عالم میفرماید: قرآنکریم در قصه آدم - که باید گفت یک قصه رمزی است، لکن بسیار آموزنده - به ما یک دستوراتی داده است که اگر به آن دستورات، بشر عمل بکند، حل همه مشکلات میشود.
قبل از اینکه آدم را خلق بکند به ملائکه میفرماید که میخواهم یک همچو کاری بکنم. ملائکه جنبه تقدس خودشان را نظر میکنند و جنبه فساد آدم را. از این جهت، میگویند که شما چرا خلق میکنی یک جمعیتی را که در زمین فساد کنند «و سفک دماء» کنند؟ ما تقدیس تو را میکنیم.
خدای تبارک و تعالی هم بهشان میفرماید که شما نمیدانید، شما همان خودتان را می بینید، خودبین هستید و از آدم کمالات را نمیدانید و بعد هم قصه را تمام میکند که به آدم «اسما» را که واقعش «اسماءالله» است- همه چیز اسماءالله است - تعلیم میکند، و بعد میگوید عرضه کنید! آنها میبینند که عاجزند. آنها، خوب! عقبنشینی میکنند. بعد از این که خلق میکند آدم را، امر میکند که سجده کنند، «ملائکهالله» همه سجده میکنند، لکن ابلیس نمیکند.
نکته اینکه ابلیس نمیکند، این است که خودبین است. میگوید: خلقتنی من نار و خلقته من طین؛ من از آتش خلق شدم، او از خاک خلق شده است؛ او پستتر از من است،من بالاتر از او هستم. آن هم جنبه خودبینی دارد و روی این زمینه سجده نمیکند و مطرود میشود.
ما از اینجا میفهمیم که قضیه خودبینی، ارث شیطان است، از صدر عالم این قضیه بوده است. وقتی هم که وسوسه میکند به آدم، باز آدم را اغوا میکند به اینکه تو را میخواهند اینجا کانه حبس کنند. تو اگر حرف من را بشنوی، بیشتر از اینها داری. آدم هم به آن جنبه دیگری از او قبول میکند. این یک تعلیم عمومی است که از قبل از خلقت آدم تا حالا باید برای ما عبرت باشد؛ بدانیم که ارث شیطان، خودبینی است. تمام فسادهایی که در عالم واقع میشود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حکومتها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر همین ارث شیطان است و تمام مفسدههایی که در عالم پیدا میشود، از این بیماری خودبینی است. چه در کنج خانه کسی نشسته باشد و به عبادت مشغول باشد، اگر خودبینی بکند، ارث شیطان را دارد و چه در جامعه باشد و با مردم تماس داشته باشد، این هم اگر فسادی از آن حاصل بشود، از خودخواهی و خودبینی خودش است و چه حکومتهایی که در عالم حکومت میکنند، از اولی که حکومت در دنیا تاسیس شده است تا حالا، هر فسادی واقع شده از این خصیصه است. (صحیفه امام، ج 19 تاریخ نامشخص)
- ۹۵/۰۳/۱۴
- ۲۱۴۵ بیننده|
- ۲۲۹۹ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.