در اولین دعای کمیل بعد از ماه رمضان سال 1386 ، تعدادی از دانشجویان دانشگاه های سراسر استان خوزستان و عشایر غیرتمند و وفادار دشت آزادگان، به مناسبت سالگرد شهادت شهدای دانشجوی هویزه، بر سر مزار این عزیزان جمع شدند.
در این مراسم باشکوه، حضرت آیت الله شفیعی به بیان خاطرات خود از شاگرد شهیدش، «سید حسین علم الهدی» پرداخت.
متن سخنرانی حضرت آیت الله شفیعی را در "ادامه ی مطلب" بخوانید.
بسم الله الرحمن الرحیم
... شاید به توان ادعا کرد که یکی از مقدس ترین شب ها امشب است بلکه می توان ادعا کرد که بعد از ماه مبارک رمضان مقدس ترین شب ها امشب است، از طرفی لیله الجمعه است که در روایات آمده: «الجمعه سید الایام»، و از سوی دیگر زیر آسمان نشسته اید و درهای رحمت الهی به روی شما باز است.
همچنین جمعی از خواهران و برادران و برادران مذهبی و مکتبی در اینجا جمع شده اند تا این مراسم معنوی را بر پا کنند و بعد از فریضه مغرب و عشا که ساعت استجابت دعاست و از همه این ها شاید مهم تر این که در کنار قبور مقدس شهدا قرار دارید آن هم شهدای هویزه، آن هم شهیدانی که حماسه آفریدند و خودشان حماسه تاریخ شدند به اضافه ی یک جهت دیگر و آن این که بعد از ماه مبارک رمضان امشب که نخستین شب جمعه است مقدمه ایست برای برگزاری مراسم ملکوتی دعای کمیل در شب های جمعه در این محل مقدس و ارزشمند، این ها موجبات رحمت خداست و این ها همه اسباب فیض و نزول برکات الهی بر ما است ، انشاء الله
لهذا قدر این شب و دیگر شب ها را بدانیم و ارزش این شب و دیگر شب ها را بشناسیم و از این شب و دیگر شب های مشابه استفاده معنوی و بهینه ان شاء الله داشته باشیم. من مقدمه مختصری را خدمت حضار محترم عرض می کنم بعد به فصل دومی که درباره سخنان امشب ما معین شده بپردازیم.
شما دیگر امروز بعد از گذشتن حدود 30 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و دادن آن همه شهید در راه خدا و اسلام و انقلاب اسلامی و بالخصوص شهدای جنگ تحمیلی و بالاخص این شهدای عزیزی که ما و شما اکنون در جوار این ها هستیم دیگر با گذشت این همه وقایع و حوادث تا حدودی خودتان ارزش شهید و شهدا را می دانید.
من این نکته را که نکته نگفته ای نیست ولی مقدمه ای برای عرایض بعدی بنده است عرض می کنم که خداوند متعال در ضمن آیات متعددی که درباره شهید و شهادت در قرآن فرموده، یک آیه که در سوره بقره آمده است می فرماید: «و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاءٌ و لکن لا تشعرون، ای مسلمانان، ای مردم، ای مخاطبین قرآن» ای مستمعین سخن خدا و کلام الهی مبادا به شهدای فی سبیل الله، مرده اسم ببرید، مبادا بگویید اینها مردگانند. لا تقول، نهی الهی مسلم شده، در اجتهاد، در علوم اجتهادی که دال بر حرمت است یعنی حرام است بر شهدای فی سبیل الله نام اموات گذاشتن، حرام است، مورد نهی خداست، بل احیاءٌ و لکن لا تشعرون، این ها زندگانند، لکن شما درک و شعور واقعی را که این زندگی شهدا را تشخیص بدهید ندارید، زیرا این حیات یک حیاتی است و این زندگی یک زندگی است که انسان تا نرود ماهیت آن را درک نمی کند، اگر چه آن کسی که می رود و درک آن ماهیت می کند دیگر بر نمی گردد که به ما بگوید.
این گمشدگان در طلبش بی خبرانند آن را که خبر شد خبرش باز نیاورد.
امام راحل می فرماید: «ما نمی دانیم این حیات چیست؟ این حیات، حیات دنیوی که نیست چون اینان جاودانه شدند و زیر اعماق خاک خوابیدند. اگر حیات برزخی باشد که هر انسانی بین دنیا و آخرت یک مدتی زندگی برزخی باید بگذراند، آن زندگی برزخی هم بر اساس آیات و روایات قرآنی فهمیده ایم چیست و حال این که اینجا می فرماید: حیات شهدا را نمی فهمید چیست. پس معلوم می شود این حیات شهدا حیات برزخی هم نیست، چون حیات برزخی مخصوص شهدا هم نیست، مال همه اموات است و اگر حیات اخروی باشد حیات اخروی هم مال همه است، همه باید در قیامت زنده بشوند.
حیات اخروی را هم به کمک قرآن و سنت، کتاب الله و عترت شناخته ایم. همه جزئیات و ابعاد روز قیامت را برای ما گفته اند و حال آنکه خداوند می فرماید: «آن حیات را شما تشخیص نمی دهید.»
پس این حیات چه حیاتی است و این زندگی که شهدا دارند چگونه است که ما نمی دانیم، فقط می توانیم با آثار و نشانه هایش یک چیزهایی را درک کنیم.
نکته جالب اینجاست بخشی از حیات شهدا را می فهمیم شما در نظر بیاورید، شهید مطهری تا زنده بود چقدر زجر کشید و مشکلات داشت. از سال 1358 تا الان که از شهادت شهید مطهری می گذرد دنیا مطهری را شناخته است. آراء کلامی او، نظرات فلسفی او، عقاید فقهی او، بینش های اجتهادی او، رهنمود های اخلاقی او، با سخنرانی ها، نوار ها و کتاب هایش همه جا را گرفته است و خدا می داند که چقدر افراد که به برکت این کتاب ها و این نوار ها و این سخنرانی ها و این تجلیل ها هدایت شده اند. مطهری آن وقت زنده تر بود یا الان؟ و این نمونه ها بسیار فراوانند.
تاریخ وفات او چو پرسند گویم که نمرد، زنده تر شد
همین هویزه و شهدای هویزه، شهدای هویزه گمنام شهید شده اند، در عین حالی که تمام شجاعت ها، شهامت ها، رشادت ها و صبر و استقامت ها و دلاوری ها را بکار برده و به طرز بی رحمانه و ناجوانمردانه ای از سوی دشمن تشنه و مظلومانه شربت شهادت نوشیدند.
الان می بینید از سال 1359 که حادثه هویزه بوده تا الان اینجا چه تحولی شده، چه تأسیساتی، چه ساختمانی، چه مقبره ای، چه مرقدی، چه آرامگاهی و چگونه در سالگرد شهدای هویزه و در این گونه مناسبت ها جوان های ما، فرزندان ما، خواهران و برادران ما به اینجا می آیند، معمور می کنند و آباد می کنند و دعا می کنند و نماز می خوانند، سخنرانی می کنند و می شنوند.
خیلی بدیهی است که اگر شهادت شهدای هویزه وا قع نمی شد این همه انقلاب و تحول در شما و ما ایجاد نمی شد که شب و استراحت و درس و بحث و دانشگاه و کتاب خود را رها کنیم بیاییم اینجا.
این آثار آن حیاتی است که امام راحل می فرماید: «نمی دانیم یعنی چه؟» آثارش را می گوییم و خدا می داند از این مقبره ها الان سراسر کشور ما، آرامگاه شهدای گمنام و غیر گمنام، شهید آبادها و بهشت شهداها، چه مقدار مورد توجه مردم ما و جوانان ما هستند و چه مقدار افراد می روند و هدایت می شوند و توبه می کنند، از قبور شهدا کسب فیض می کنند.
بدیهی است که اگر این شهادت و این شهدا نبودند مثل بقیه افراد مشغول زندگی بودند. اما الان فیض بخشی می کنند، رهبری می کنند، ارشاد می کنند، پس درست است که خدا در قرآن می فرماید: «اسم میت سر شهدا نیاورید.» اینها میت که نیستند، اصلاً زندگانند و شما متوجه نیستید.
در آیه دیگر به اصطلاح محلی و عرفی ما، پا را بالاتر می گذارد و می فرماید: «نه تنها اسم میت را بر سر آن شهید نگذارید بلکه تفکر میت بودن را هم به شهدا ندهید، حتّی خیال هم نکنید.»
آیه اوّل می گوید: «به زبان نیاورید.» و آیه دوم می فرماید: «حتّی مپندارید که شهدا مرده باشند، و لاتحسبن الذین یقاتلون فی سبیل الله امواتا، مبادا گمان کنید که شهدای فی سبیل الله میت اند، بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون، این ها زنده هستند، سر سفره خدا نشسته اند و روزی می خورند.»
آن سفره ای که هیچ گاه ما را به آن راه نمی دهند مگر خود شهدا و شهدا به این فضل و فضیلت و معنویت و عظمتی که خدا به آنها داده خوشحال هستند و به کسانی که هنوز به مقصدی که آنها رفته اند نرسیده اند، بشارت می دهند که شما هم بیایید، نترسید «الله خوف علیهم و لما هم یحزنون» هیچ خوفی بر شما نیست، نترسید. مژده می دهم به آیندگان که بیایید و نترسید، فضل خدا اینجاست، رحمت خدا اینجاست، نعمت خدا اینجاست و خداوند اجر محسنین را ضایع نمی کند.
این ارزش شهدا است، مخصوصاً شهدایی که با این اخلاص و با این آگاهی و معرفت و با این قربت و وحدت و یکتایی و بی کسی ظاهری به فیض شهادت رسیدند. امروز ما برای شهدای هویزه هر کار بکنیم کم است. این ها ما را زنده کرده و به ما زندگی بخشیده اند، استان ما را از دشمن حفظ کردند، کشور ما را از دشمن حفظ کرده اند، به ما استقلال داده اند، عزت داده اند.
در روایت آمده: «ای مردم در راه خدا جهاد کنید تا به فرزندانتان عزّت و مجد دهیم.»
الان این شهدایی که رفتند ما بازماندگان و فرزندان آنها هستیم، عزّت و عظمتی که خدا به جمهوری اسلامی داده در اثر شهادت و شجاعت و دلاوری و اخلاص این شهداست. یکی از آنها، شاید سرشناس ترین آنها مرحوم شهید علم الهدی است.
از بنده خواستند که بعضی از خاطرات خود از شهید علم الهدی را بگویم. چون اولاً همسایه ما بودند منازل ما از قسمت داخلی به هم متصل بود و به هم راه داشتند و ثانیاً شرمنده ام که بگویم او پیش بنده درس خوانده بود، تفسیر قرآن خوانده بود، نهج البلاغه خوانده بود. چون حقیقت مسأله این است که باید بگوییم ما شاگردان آنها هستیم.
ولی به روال ظاهری در جلسات بحث و تفسیر که داشتیم یکی از حضار ما مرحوم سید حسین علم الهدی بود.
منزل مرحوم علم الهدی پشت منزل ما بود، درب منزل ما در خیابان شهید کتانباف بود و درب منزل آنها در خیابان سعدی که الان خیابان شهید علم الهدی شده است، از اندرون منزل ما راهی بود که اوقاتی که باران می آمد پدر ایشان مرحوم آیت الله علم الهدی می آمد از آن دری که وارد منزل ما می شد، عبور می کرد و می رفت برای مسجد شان که در خیابان حافظ (شهید موسوی) هست.
کما اینکه مادر بنده و مادر شهید، این دو بانوی مرحومه هم نهایت ارتباط و رفت و آمد را داشتند.
مرحوم شهید علم الهدی بسیار مخلص بود، بسیار متقی بود، بسیار متدین و خالص و مخلص بود، نه تنها هیچ تظاهری به تقوی و ایمان نمی کرد بلکه داعی و انگیزه اش بر این بود که مخفی کند و در روایات آمده است: «افضل الزهد اخفاء الزهد» بهترین انواع زهد مخفی نگه داشتن زهد است. یکی از مصادیق بارز و روشنش مرحوم شهید علم الهدی بود که از بین برادرانش هم یک امتیاز ویژه و شاخصه بسیار متمایزی داشت.
دوران مبارزه و نهضت را با مبارزه علیه طاغوت و علیه رژیم پیشین گذشته گذراند. حتّی آمدند منزل ایشان را تفتیش کردند و دست سید حسین را گرفتند در حالتی که بعضی جزوه ها و اعلامیه ها هم به عنوان سند در دستش بود که ببرند و او را محکوم کنند، بردند زندانی کردند.
وقتی او را از منزل می بردند یک دستش جزوه ها و کتاب ها و یک دستش در دست مأمور ساواک بود، افراد داخل منزل جزوه ها و کتاب ها را مخفیانه از دستش گرفتند، لذا وقتی او را بردند چیزی دستش ندیدند که او را بتوانند محکوم کنند، ولی آنها بنایشان به شکنجه و اذّیت و آزار بود و از سید حسین هم نگذشتند تا وقتی انقلاب پیروز شد و اوضاع دگرگون شد.
بعضی جلسات نهج البلاغه ما بر پا بود که مرحوم علم الهدی به آن جلسات می آمد. با شروع جنگ تحمیلی، آن روزی که رژیم بعثی عراق کشور ما را و از جمله خوزستان را بمباران کرد، شب در مسجد بالای منبر بودیم که جمعیتی از جوانان و از جمله مرحوم شهید علم الهدی از مسجد جزایری در خیابان 24 متری، بغل مسجدی که ما نماز می خوانیم آمدند و رفتند به طرف واحد واحد فرهنگی سپاه و ما را هم خبر کردند. ما هم منبر را جمع و جور کردیم و با افراد خودمان به آنها ملحق شدیم.
یکی از سخنرانی های بسیار حاد و محرک که آن شب برابر درگاه واحد فرهنگی سپاه ایراد شد، سخنان شهید علم الهدی بود که برای مردم و جوانان صحبت کردند و یادم می آید این آیه جزو سخنان او بود: «ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله بل مستضعفین من الرجال و النساء.» چرا جهاد و حرکت نمی کنید در راه خدا، بچه های اهواز منتظر چه هستید؟ آماده جنگ علیه دشمن باشید.
یک جوان این چنین مسلط به قرآن، این چنین معتقد و معترف به مفاهیم قرآنی، این چنین فدایی امام راحل و انقلاب، یک جنب و جوشی در جوانان ایجاد کرد و بعد از جلسه ی صبح روز بعد که در منزل ما برگزار شد، دیگر مسأله ی جنگ را جدی گرفتند و مکانی در محله ی آخر آسفالت به عنوان ستاد مردمی که مردم آن جا جمع می شدند، مشخص شد. آنها از لشکر 92 زرهی اسلحه می گرفتند و روحانیون و ما به آنجا سر می زدیم.
مسأله به صورت جدی آغاز شد و یکی از مهره های اصلی جنگ تحمیلی در خوزستان و اهواز مرحوم علم الهدی بود که در حملات ناجوانمردانه ی دشمن که بخشی از خاک ایران اسلامی از جمله هویزه را اشغال کردند یک دفاع و جهاد جانانه ای را این بچه ها کردند.
شهدای هویزه تاریخ جداگانه ای دارند و حالا امشب مجال نیست که به شرح پرداخته شود. خود شما هم کم و بیش می دانید و در قسمت درگاه اطلاعاتی نوشته شده بود و بعد از گذشتن دیر زمانی که این قسمت از خاک ایران آزاد شد و تا اندازه ای امنیت پیدا کرد، آمدند و جنازه ها را پیدا کردند و از جمله جنازه مرحوم شهید علم الهدی.
ایشان طوری جان به جان آفرین تسلیم کرده و شربت شهادت را نوشیده بود که قرآن روی سینه اش مانده بود. همان طور هم خاک بر روی جنازه ریخته شده بود و وقتی جنازه را درآوردند قرآن هم روی سینه شهید علم الهدی بود و به وسیله آن شناسایی شد و ایشان وصیت کرده بود: «این قرآن هم با من دفن شود.»
و از آن روز تا الان، مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) چه تجلیلی از شهدای هویزه فرموده اند، دیگر بزرگان چه تجلیل ها و چه کلمات ارزشمندی گفته اند و اینک بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس همین مراسم را در این جا و جاهای دیگر برگزار می کند و شما در بهترین شب ها و روزها می آیید و استفاده معنوی می کنید.
این مسأله ی شهدای هویزه اختصاصی به سید حسین علم الهدی نداشت، بلکه شهدای هویزه هر کدام به نوبه ی خود قهرمانان و آگاهانی بودند که به نحو احسن به وظیفه خود عمل کردند، تا به فیض لقاء الله، به صورت شهادت رسیدند و این جمله ای که در ماه مبارک رمضان می خواندند: «و حج بیتک الحرام و قتل فی سبیلک و وفق لنا» چون خالصانه این دعا را خواندند خداوند هم اجابتشان کرد.
مرحوم شهید سید محمد علی حکیم که نفر دوم [جانشین] علم الهدی بود و آن هم از خانواده های سیادت و بیوت بسیار اصیل خوزستان بود، جوانی رعنا و زیبا، نمازگزار و متهجد، عاشق و فدایی انقلاب بود و دارای خدماتی در تحکیم انقلاب اسلامی که او هم جزو شهدای هویزه است و در کنار شهید علم الهدی و دیگر شهدای هویزه به دیدار خدا رفتند.
ما امشب نمی توانیم حتّی یکی از شهدای هویزه را، حقش را اداء کنیم تا چه رسد به این همه شهید که شما خواهران و برادران در کنار جوار آنها هستید، فقط دعا کنید و دعا کنیم که خداوند در قیامت شفاعت آنها را نصیب ما فرماید. ان شاء الله
- ۹۸/۱۰/۱۶
- ۳۱۶۸ بیننده|
- ۳۴۳۵ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.