بحث هفته اول از هفته های چهار گانه ماه رمضان امسال، مسأله «اخلاص» بود و در هفته دوم مسأله «غیبت» کردن بود که امیدواریم در این دو هفته هم مسأله اخلاص به نحو کامل بین بچه ها شکل گرفته باشد و هم مسأله غیبت کردن در میان نباشد.
این هفته مسأله «صدق و کذب» را مورد اشاره قرار می دهیم. انتخاب مسأله صدق و کذب به این دلیل بود که مشاهده می کنیم دروغ گفتن بسیار زیاد در کلام ها و صحبت های مردم متداول است. مردم به دروغ گفتن عادت کرده اند و دروغ می گویند و این در عین حال یک فاجعه اخلاقی است و علتش هم آن است که انسان، یا خدا را نمی شناسد، یا از از خدا نمی ترسد، یا از قیامت نمی ترسد یا به قبح گناه آشنا نیست.
اگر انسان واقعاً خوف من الله داشته باشد که خود را در محاصره و مراقبه قرار بدهد، حواسش را به راست و دروغ گفتن جمع می شود و دروغ نمی گوید. هیچ صفتی از صفات نفسانی نیست که به اندازه راستگویی اهمیت داشته باشد، می توان گفت، سر سلسله صفات خوب، صفت راستگویی است.
در روایات اسلامی ما هم اشاره ای به این وجود دارد. اشاره ای است که اگر مطلع کلام کسی صدق و راستگویی باشد به بهشت می رود، حتی اگر گناهانی داشته باشد، یعنی به برکت آن صدق، خداوند گناهان او را می آمرزد و آمرزیده شده به بهشت می رود.
در نقطه مقابلش هم این روایت را داریم که می فرماید: «اترک الکذب، جده و هزله» دروغ را چه شوخی و چه جدی، ترک کنید. تا آنجا مهم است که دروغ کوچک را هم یک گناه به حساب می آورند، یعنی دروغ گناهی است که از قلم نمی افتد و خواه ناخواه ثبت می شود.
حال که اول کلمه صدق را عنوان کردیم، توضیحی درباره اش بگوییم؛ صدق مطابق با واقع سخن گفتن است، صدق و راستی این است که حرفی بزنی که مطابق با واقع باشد و دروغ و خلافی در آن نباشد، راست باشد و شاهد اینکه عرض کردم راستگویی سرآمد اخلاق فاضله است.
علامه نراقی در کتاب بسیار مهم جامع السعادات می فرماید: «الصدق اشرف صفات المرضیه و رئیس فضائل النفسیه» صدق و راستی شریف ترین صفات پسندیده است، یعنی هیچ صفتی از صفات پسندیده به اندازه صدق، شریف و پسندیده نیست و راستگویی رئیس تمام فضائل نفسانی است. به همین دلیل است که ادله اربعه یعنی قرآن و روایات و دلیل عقل و اجماعِ تمامی علما بر این است که صدق چیز خوبی است و کذب چیز بدی است.
یک نکته ای را راجع به بدی کذب برایتان بگویم: در درس یکی از اساتید در نجف اشرف این مسأله مطرح شد که چون در قیامت که همه حقایق بر انسان کشف می شود «و کشفنا عنک قتائک» در روز قیامت همه پرده ها بالا می رود و کنار زده می شود و همه خوبی ها و همه بدی ها، هویتشان آشکار می شود، دیگر مجالی در روز قیامت نیست که کسی دروغ بگوید، دروغ تا قبل از قیامت است. بعضی از اساتید ما گفتند: نخیر! دروغ آن قدر صفت بدی است و آن قدر صاحب خود را بد می کند که در روز قیامت هم با خدا دروغ می گویند.
مواردی در قرآن هست که مشرکین و کفار در قیامت هم با خدا دروغ می گویند. با اینکه قیامت، قیامت است و روز کشف حجاب هاست، ولی این ها این قدر در دنیا به دروغ آلوده شده اند که ما نمی دانیم هر کدام شان چه مدتی در برزخ بوده اند، اما هر چه بوده وقتی که قیامت شده و محشور شده اند، آن جا هم به خدا دروغ می گویند. گاهی می گویند خدایا ما این کار را نکردیم، لذا پرونده اعمالشان جلویشان می آید: این اعمال شماست.
در قرآن می خوانید: «اقرا کتابک کفا بنفسک الیوم حسیب» می گویند: خدایا صاحب این قلم و کاغذها خودت هستی و این ملائکه هم از آن خودت هستند، تو گفته ای و این ها هم نوشته اند؛ این گونه جسارت می کنند. آن وقت اعضا و جوارح انسان به سخن می آیند، دست انسان هر کاری را که کرده، می گوید؛ پا هر کجا رفته می گوید، زبان هر چه گفته می گوید و هکذا و هکذا .
بنابراین دروغ به این مقدار بد است که صاحب خود را تا قیامت هم به خلاف گویی سوق می دهد، انسان اگر بخواهد در هر شرایطی بهشتی بشود باید راستگو باشد، بدون آنکه از خودش توجیه درست کند، بدون اینکه تأویل کند باید همین راستگویی را پیشه کند و اگر روزی تشخیص عاقلانه (نه احساساتی) دادی که راست گفتن خطری دارد آنجا می گویند راست نگو! اما راست نگو معنایش این نیست که دروغ بگو، زیرا دروغ حرام است؛ اما راست گفتن گاهی واجب نیست. کجا راست گفتن واجب نیست؟ مثلاً گاهی اوقات باید سکوت کنی، پس سکوت کن. یک جاهایی باید «توریه» کنی، معنای دیگری اراده کنی، توریه کن. می توانی راست نگویی اما می توانی دروغ نگویی.
انسان باید خیلی مواظب و مراقب زبانش باشد، با همسرش، با فرزندش، با همسایه اش، با شریکش، با رفقا و خویشانش. مسأله خیلی مسأله مهمی است، آن را کم و کوچک نگیرید. مصمم و عازم و جازم باشید که خلاف گویی نکنید و الا آن همه آیات و روایات که در قرآن و کتب حدیث وارد شده است، بر سر ما _ خدایی نخواسته _ پیاده می شود.
دروغ گفتن سه عامل دارد که عوامل منفی هستند و عامل منفی نتیجه مثبت ایجاد نمی کند. یکی غضب، یکی شهوت و یکی حسد.
بر اساس تحقیقی که روانشناسان اخلاق کرده اند، انگیزه و عامل دروغ به یکی از این سه صفت بر می گردد و هر سه صفت، صفات بد و ناپسندی هستند.
انسان یا خشم و غضب می کند و خود را ناچار می بیند که دروغ بگوید یا قهوه شهوانیه و خواستنی های نفسانی بر او غالب می شود و به خاطر آن ها دروغ می گوید و یا اینکه حسد و حقد و کینه نسبت به شخص دیگر او را وادار می کند که در حق او دروغ بگوید. بدیهی است وقتی که این سه عامل، سه عامل منفی باشد، عامل منفی معلول و نتیجه مثبت به بار نمی آورد: «درخت شوره سنبل برنیاورد.»
راستگویی را در چند جبهه پیاده کرده اند: یکی در کلام، انسان سخنش، سخن راست باشد. یکی در ادا شهادت، پیش قاضی که رفتی شهادت بدهی، شهادت صدق بده و یکی در قسم یاد کردن، هیچ وقت قسم دروغ یاد نکن، هیچ وقت!
خداوند می فرماید: «ولا تجعلوا الله عروه لایمانکم» در احادیث و روایات آمده است: انسان اگر قسم راست بخورد، گناهکار است و اگر قسم دروغ بخورد، کافر است. ببینید چه اندازه خطیر و مهم است. انسان اگر قسم بخورد، حتی اگر قسم راستی باشد گناه کار شده که چرا قسم خورده است؟ و اگر قسمش قسم دروغ باشد کافر شده، چرا به خدا اهانت و جسارت کرده است. برای خودتان هم توجیه درست نکنید: این دروغ مصلحت آمیزی بود، من نفهمیدم، اشتباه کردم، در گناه کردن عذر پذیرفته نیست.
مسأله دیگری که ما داریم یکی این است که آیا هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت دروغ جائز نیست؟ می گویند: چرا، اگر خواستی راست بگویی، خونی ریخته می شود؛ اگر خواستی راست بگویی عرضی و ناموسی بر باد می رود؛ اگر خواستی راست بگویی مالی به غارت می رود؛ در این چنین مواردی در درجه اول سکوت کن، راست نگو اما دروغ هم نگو و اگر مجبور شدی به حداقل ضرورت اکتفا کن، در جایی که شرع معین کرده است نه در جایی که خودتان از خودتان بگویید، خدا فریب نمی خورد! در جایی که شرع معین کرده است.
لهذا در جنگ با کفار هم گفته اند چون جنگ کارش کار سیاست بازی و حیله و تزویر است، علیه کافر می توانی دروغ بگویی که او را به دام بیاندازی و شاید یکی دو مورد دیگر که بحمدالله آن ها برای امثال ما پیش نمی آید که مجبور بشویم دروغ بگوییم و بعد بگوییم مجبور بودیم.
یکی دیگر مسأله «توریه» است که سابق بالای منبر هم گفتیم: «توریه» عبارت است از این که در مسأله ای: معنای راستی را نگویی، معنای دروغی را هم نگویی، حد وسط بین این دو معنا باشد. می خواهیم برای توریه مثالی بزنیم: توریه یعنی انتخاب کردن معنایی ورای معنای مورد نظر، می گویند: وقتی که ابولؤلؤ شمشیر بر شکم عمر زد و او را ترور کرد، فرار کرد، دنبالش کردند که او را بگیرند، آمد از مقابل خانه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشت فرار می کرد، امیرالمؤمنین دم در خانه نشسته بود. گفت: یا علی دارند مرا می گیرند. مرا لو ندهی، به آن ها نگویی که ابولؤلؤ از اینجا گذشت، می گویند امیرالمؤمنین بلند شد و از این ستون که نشسته بود رفت و پیش آن ستون نشست. وقتی تعقیب کنندگان رسیدند گفتند: یا علی ابولولو را ندیدی؟ فرمود: از آن وقتی که اینجا نشسته ام، ندیدم. خب درست است دیگر، راست گفت از آن وقتی که اینجا نشسته ابولؤلؤ را ندیده بود، کنار آن ستون نشسته بود. به این می گویند توریه، یعنی اراده معنایی ورای معنای مورد نظر. اینجا انسان، هم راست نگفته و هم دروغ نگفته است. شکل ثالثی را انتخاب کرده که به آن توریه می گویند البته در جای خیلی مهمی که پای عرضی، پای مالی، پای ناموسی، پای جانی در میان باشد؛ نه پای هر بچه بازی که ما در دست و بال خود داریم دروغ بگوییم، بعد بگوییم: مصلحت آمیز بوده یا بگوییم توریه کرده ایم.
و یکی دیگر که مسأله آخر قرارش می دهیم علاج کذب، علاج دروغ که انسان چگونه دروغ را علاج کند؟ می گویند همیشه انسان قضایا را از جای کوچک باید شروع کند مثلاً موقعیتی پیش آمد که می توانستی دروغ بگویی حالا این دفعه دروغ نگوییم! به خودمان بگوییم: دروغ را بگذار برای دفعه دیگر، اگر پیش آمد دروغی بگویی، بگو این دفعه هم دروغی نمی گویم که خدا عصبانی نشود، غضب نکند وقت برای دروغ گفتن هست. چند بار که پای دروغ گفتن پیش می آید، دروغ نگو بر خود مسلط باش. کم کم ملکه برایت می شود. آهسته آهسته قدرت و قوت برایت ایجاد می شود. یواش یواش عادت می کنی به دروغ نگفتن، عادت می کنی به راستگویی و به این شکل پیش برو تا وقتی که به طور کلی ملکه ترک دروغ در شما احیا شود دیگر آن وقت هیچ گاه دروغ به صورت ناملتفطانه هم به زبانت جاری نمی شود. خدا هم کمک می کند، راست گفتن هم همینطور است، من این دفعه راستش را بگویم دفعه دیگر هم راستش را بگویم حالا برای دروغ گفتن وقت هست، خودت را گول بزن، شیطان را فریب بده. چند بار که راست گفتی قدرت پیدا می کنی بر راست گفتن، برایت سخت نیست، ضمناً آیات قرآن و روایات معصوم (ع) و حالات و کلمات بزرگان را هم باید انسان در کنار این ها مطالعه کند ببیند که خدا چقدر از دروغگویی انتقاد می کند، چقدر از راستگویی تحسین می کند. در روایات و احادیث چقدر به دروغگو حمله شده و چقدر از راستگو تعریف شده، اینها را هم مطالعه بکنید، خود به خود صفت مقدس راستگویی در شما احیا می شود و صفت نامقدس دروغگویی از شما رخت بر می بندد. ان شاالله
- ۹۴/۰۴/۱۸
- ۲۳۴۳ بیننده|
- ۲۴۸۲ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.