به مناسبت قرارگرفتن در شب های قدر و برای استفاده بیشتر از این شب ها، متن کامل سخنان حضرت آیت الله شفیعی در جمع صمیمی بچه های مسجد (در ماه رمضان امسال) را در اختیار علاقمندان و بازدیدکنندگان قرار می دهیم.
موضوع جلسه دوم: غیبتبسم الله الرحمن الرحیم
برنامه ای که برای چهار هفته ماه رمضان امسال پیش بینی کرده بودیم طرح چهار مسأله اخلاقی است و گفتیم مسائلی باشند که در جامعه مطرح اند و مورد نیاز و احتیاج هستند. یکی از آن ها مسأله «اخلاص» بود که در سراسر وجود اسلام و مخصوصاً در عبادات، شریان و جریان دارد.
مسأله دوم که سهمیه امشب شده است، مسأله «غیبت» کردن است، چون غیبت کردن، بسیار زیاد انجام می شود و مورد بحث و سوء استفاده قرار گرفته است و چه بسا خیلی از کسانی که مرتکب غیبت می شوند معنای غیبت را نمی دانند. در این جلسه بحثی درباره ی غیبت کردن هم داشته باشیم بالاخص در ماه رمضان که ماه خودسازی و عبادت و توجه الی الله می باشد. در این باره رئوس مسأله عبارتند از:
1- ماهیت غیبت
2- انگیزه های غیبت
3- مزمت غیبت کردن
4- علاج غیبت کردن (انسان چکار کند که مرتکب غیبت کردن نشود.)
5- مواردی که غیبت، استثناء شده و شارع اسلام تجویز کرده است.
6- کفاره غیبت.
غیبت کردن از دو جنبه بررسی می شود: یکی جنبه فقهی آن که در کتب فقها ذکر می شود و در عصر متأخر مرحوم شیخ اعظم، شیخ انصاری در کتاب مکاسب محرمه بیان کرده و همه علمایی که بعد از شیخ انصاری در این رابطه درس گفته اند یا کتاب نوشته اند مسأله غیبت و همچنین ابعاد غیبت را از جنبه فقهی آن بیان کرده اند. جنبه دیگر، طرح مسأله از بعد اخلاقی است که بعد اخلاقی خیلی مهم تر و حساس تر است.
ممکن است شما بپرسید فرق جنبه فقهی و اخلاقی چیست؟ عرض می کنم که جنبه فقهی جنبه علمی مسأله و جنبه اخلاقی جنبه عملی مسأله و پیاده کردن آن می باشد لهذا در جنبه فقهی، تحقیقات و کاوش ها و دقت هایی به کار می رود که آن ها در جنبه اخلاقی به کار نمی رود، چون اینجا، جای سخت گیری ست. یکی دیگر از تفاوت های جنبه های فقهی و اخلاقی این است که در جنبه های فقهی روی روایات بحث می شود که این روایت درجه چند است، صحیحه است، موثقه است یا روایتی ضعیف است.
اما این ها در جنبه های اخلاقی اصلاً مطرح نیست؛ در جنبه اخلاقی، بازدارندگی غیبت مطرح است لهذا می بینیم که در جنبه فقهی، برخی از روایات مورد اشکال و کنکاش فقها قرار دارند؛ اما همان روایات در جنبه اخلاقی مورد استفاده و بهره برداری قرار می گیرند، چون اینجا، جای عمل و پیاده کردن است.
یک نوع دیگر طرح مسأله از دید روایات است، یعنی انسان روایات و احادیث را بخواند و تفسیر و توضیح بدهد، این مورد اشاره به جنبه های اخلاقی و فقهی به صورت هم زمان می باشد، النهایه، یک مقدار طولانی تر و با زحمت است.
من یکی از کتبی که مسأله را از جنبه روایات یعنی نوع سوم بیان کرده انتخاب و آماده کرده بودم که همراه خود بیاورم و روایات مسأله را برای شما توضیح بدهم، شمردم، این کتاب دقیقاً 50 روایت در مورد غیبت، از مصادیق مختلف و از مدارک گوناگون ذکر کرده بود و اگر همه ی کتاب هایی را که مسأله را فقط از جنبه اخلاقی مطرح می کنند و روایت و مسأله را می نویسند، ما آمار بگیریم، این روایت چه قدر بسیار زیاد می شود، لهذا منصرف شدم و کتاب را نیاوردم، فکرم بر این رسید که بر مبنای اخلاق و کتب اخلاق کار بکنیم، البته اشاره ای هم به مسائل و مبانی فقهی مسأله هم داشته باشیم. این عناوین 6 گانه ای که برای شما خواندم، عناوینی است که در کتب اخلاق ذکر شده است، اگرچه ریشه اش در فقه هم هست و درباره هر کدام از این عنوان ها، روایتی و یا روایاتی از اهل بیت (علیهم السلام) ذکر شده است.
حال اول ببینیم «غیبت» چیست؟ دو تا تفسیر برای غیبت بیان کرده اند که به احتمال زیاد هر دو به یک مفهوم بر می گردند:
1- غیبت یعنی پشت سر کسی حرفی بزنی و آن حرف مخفی بوده و تو آشکارش کنی. اگر در کسی چیز مخفی وجود دارد و بیایی آشکارش کنی، این غیبت است.
2- یک تفسیر دیگر، غیبت عبارت است از چیزی که اگر طرف بشنود پشت سرش گفته ای، بدش می آید. «ذکرک اخاک بما یکره لو سمع» پشت سر برادرت او را طوری خطاب کنی که اگر باشد و ببیند و بشنود، بدش می آید.
پس در تفسیر اول، ملاک کشف امر مستور است و در تفسیر دوم، ملاک ناراحت شدن فردی است که مورد غیبت قرار گرفته است و اینکه گفتیم چه بسا به یک مفهوم برگشت کنند این است که مطمئناً اگر پشت سر کسی از خوبی اش گفتی، بدش نمی آید و حالا ممکن است که از جهت دیگری ناراحت بشود، نه از جهت غیبت. مثلاً اگر گفتی فلانی نماز شب می خواند، خب این انتقاد و تنقیص نیست، تحسین است، اما او راضی نیست؛ آیا این هم غیبت است؟ می گویند این غیبت نیست فقط ممکن است باعث اذیت و آزار مؤمنی بشود که از آن جهت اشکال دارد. چرا مؤمنی را که نمی خواهد سِرَّش آشکار بشود، آشکار بکنی؟ هر چند با نماز شب خواندن باشد. بنابراین ملاک این است که پشت سر کسی چیزی بگویی که نخواهد نقل و آشکار بشود و از این جهت آن را مکروه می دارد و ناراحت می شود. دلیل دیگرش هم این است که اگر کسی گناه را علنی انجام می دهد، شما گفتی فلان کس این گناه را انجام می دهد. چون علنی است اشکال ندارد، ولو بدش بیاید؛ خب می خواست خودش انجام ندهد. چون آشکار است ناراحت می شود، خوب ناراحت بشود؛ می خواست انجام ندهد.
به هر صورت «غیبت» عبارت است: «از ذکر چیزی که شخص غیبت شده از آن ناراحت و از گفتن و افشای آن اذیت بشود که معمولاً موجب تنقیص او می گردد.» نکته اوّل: پس غیبت کردن عبارت است از نقل چیزی پشت سر برادر مؤمن که او از نقل آن ناراحت، اذیت و عصبانی بشود.
نکته دوم: در غیبت کردن، زبانِ تنها نیست، اگر هر کاری بکنی، هر عملی انجام بدهی که باعث کشف یک چیزی پشت سر کسی بشود که دلش نخواهد شنیده بشود، آن غیبت است، هر چند با زبان نباشد. فرض بفرمایید یک کسی در مجلس شما بیاید که آدم خیلی دراز قدی باشد، شما برابر رفقایی که نشسته اند مثلاً با دست اشاره بکنی، یعنی چقدر دراز است و او از این ناراحت بشود ولو هیچ چیزی نگفتی و با دست اشاره کردی، این عمل غیبت و حرام است، چون همان ملاک غیبت در آن هست.
یک روایت هم هست که زنی پیش پیغمبر آمد و او خیلی کوتاه قد و کوتوله بود. وقتی که زن رفت، عایشه هیچ چیزی نگفت، فقط با دست اشاره کرد.
پیامبر فرمود: «عایشه، غیبت کردی!» چون می دانست بدش می آید، پشت سرش گفت، پس غیبت است.
با اینکه فقط با دست اشاره کرد. اگر با نوشتن هم باشد، اگر هر حرکتی که دال بر غیبت کردن باشد، حرام است و انسان باید مراقب و مواظب باشد.
مسأله دیگر مذمت غیبت است. غیبت چیز عجیبی است، با چهار دلیل اسلام حرام است: قرآن، روایات، اجماع، و عقل
در قرآن مبارک این طور می خوانیم: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم» ای مؤمنین از بسیاری از این سوءظن ها بپرهیزید، اینها گناه است. «و لایغتب بعضکم بعضا» لا، لای نهی است و خداوند نهی می کند، نهی خداوند هم دال بر حرام بودن است (بر حرمت است)، «و لا یغتب بعضکم بعضا» کسی از شما حق ندارد کس دیگر را غیبت کند. «اَیحب ان یاکل احدکم لحم اخیه میتاً و کرهتموه» خداوند در این آیه غیبت را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه می کند. این عمل چقدر بد است؟! یک نفر هم حاضر نیست این کار را بکند. غیبت کردن این قدر کار بد و زشت است. خب همین یک آیه با این کوبندگی و قاطعیت برای حرمت غیبت کفایت می کند.
در روایات که الا ما شاءالله، این قدر حدیث و روایت در کتب شیعه و سنّی و در کتب اخلاق و تفسیر و فقه آمده که به سادگی قابل شمارش نیست، اشاره ای هم به روایات کردیم.
دلیل سوم اجماع است که هیچ فقیهی، هیچ مجتهدی و هیچ عالمی در عالم سنت یا تشیع وجود نداشته که بگوید غیبت کردن جائز است، یا حتّی بگوید مکروه است؛ همه به اتفاق گفته اند که غیبت کردن حرام است و چون ما اجماع رو به ملاحظه اینکه ملازمه با رأی امام معصوم دارد، حجت می دانیم، پس وقتی که می گوییم اجماع تمام علما بر حرمت غیبت کردن است، یعنی رأی امام زمان بر حرمت غیبت کردن است پس کسی که غیبت می کند مخالفت قطعی با امام زمان کرده است.
دلیل چهارم عقل است. هیچ عاقلی، هیچ خردمندی تاکنون نگفته است که غیبت کردن چیز خوبی است، همه و همه گفتند بد است، چون مؤمنی را در غیابش تحقیر می کنی؛ چون سر مؤمنی را فاش می کنی؛ چون بی اعتمادی عمومی در جامعه پخش می شود؛ کدام عقل گفته است این خوب است؟ اسلام، اصلاح کردن جامعه را از طریق غیبت نخواسته است، عمل غیبت برای اصلاح کردن نیست. غیبت عبارت است از افشاگری. اشخاص را محکوم کردن، تحقیر کردن، بی اعتبار کردن. هیچ عقل و عاقلی به این صحه نمی گذارد. این است که غیبت کردن حرام مشّدد و مؤکّد به ادله اوّلیه است. در کنار آیات قرآن به روایت دیگری اشاره کنیم.
مرحوم علامه مجلسی در بحارالأنوار و ... روایت کرده اند که خداوند متعال به حضرت موسی وحی فرستاد: «ای موسی اگر کسی غیبت بکند چنان چه توبه بکند آخرین کسی است که به بهشت می رود و اگر از غیبتی که کرده است توبه نکند، اولین کسی است که به جهنم می رود.» و این خیلی خیلی خطرناک است.
حالا به تعبیر علمای اخلاق بواعث غیبت کدام اند؟ یعنی انگیزه از غیبت کردن چیست؟
یکی حقد است، یعنی کسی با کسی دشمن است و پشت سر او بدگویی می کند، یکی خودش حسود است، در اثر حسادت دیگری را غیبت می کند. یکی خودخواه است در اثر آن که چون خودش را می خواهد، دیگران را غیبت می کند.
مرحوم علامه نراقی در جامع السعادات چندین انگیزه بیان کرده است که باعث می شود انسان مرتکب غیبت بشود. این چندین انگیزه همه انگیزه های محکوم و ضد ارزش هستند. ما یک عامل خیر برای غیبت کردن ندیدیم، هر آنچه که باعث غیبت کردن می شود انگیزه های سوء و هدف های شوم هستند و چیزی که شوم باشد، سوء و بد باشد، چیز خوبی از آن در نمی آید.
بنابراین آن کسی که غیبت می کند یا آدم کینه توزی است، یا آدم حسودی است، یا آدم خودخواهی است و یا آدم متکبری است. هر کدام که باشد شخص غیبت کننده خودش آدم بدی است، قبل از آن که آن شخص غیبت شده را بد بکند. (به خاطر این انگیزه ها، چون اوّل باید برود انگیزه هایش را اصلاح کند.)
یک سری مسائل هست که باعث می شود غیبت کردن به صورت مقطعی و استثنایی جایز بشود. به آن ها هم اشاره ای بکنیم:
1- شخصی که مدعی مظلومیت شده و فقط می خواهد پیش قاضی برود، اگر پیش قاضی شکایت بکند، لازمه اش این است که انتقادی که از طرف مقابل خود دارد را بگوید. این استثناء شده چون بدون مطرح کردن این حرف ها نمی تواند دادخواهی بکند.
2- دفع منکر: کسی که بخواهد منکری را از جامعه دفع بکند مستلزم این است که مرتکب آن منکر، شناخته بشود یا خود به خود مردم متوجه بشوند. چون می خواهد امر مهمی را انجام بدهد، به اندازه رفع آن امر مهم اشکالی ندارد.
3- مشورت کردن: یک نفر می خواهد با کسی در انجام کاری شریک بشود، با دختری ازدواج کند، مسافرتی برود؛ مستلزم این است که با کسی مشورت بکند: از خانواده فلانی دختر بگیرم، چطور است؟ با فلانی شریک بشوم، چطور است؟ با فلانی یک مسافرت بروم چطور است؟ طبیعتاً ذکر یک انتقاداتی می شود و شخص باید در مقابل جواب بدهد، روشن و تفهیمش کند. گفته اند این اندازه در غیبت بخاطر امر مهم اشکالی ندارد.
4- اگر یکی ادعای نسب ناروایی بکند مثلاً سید نباشد و مدعی باشد که من سیدم. یا فرزند فلان شخصیت عظیم نباشد و ادعا بکند که من هستم. اگر پشت سر او چنین صحبتی شد که جناب عالی که می دانی، بگویی سید نیست یا این آقا، فرزند فلان شخصیت نیست؛ اگر بفهمد، بدش می آید، می فرمایند: این اشکال ندارد. چون دفع نسب ادعایی می کنی. این هم جائز است.
5- دفع مقالات باطل: مقالات باطل را رد کردن مستلزم این است که کمی به صاحب آن مقاله توهین بشود. علمای بزرگ چنین رویه ای را دارند، مثلاً می گویند فلان کلام، کلام سخیفی است، کلام زشتی است.
یکی از بزرگان علما، برای رد کردن مطلبی می گوید: این کلام زشتی است یا کلام نافهمانه ای است. طبعاً اگر آن شخصیت متوجه بشود ناراحت می شود. به خاطر اینکه می خواهد کلام باطلی را رد کند، اشکالی ندارد و این مسأله در کلام تمام علما بدون استثناء وجود داشته است.
شیخ مفید که هفت نامه از امام زمان در مدح و ثنایش، به آن عظمت آمده است، یک تعبیرات خیلی تندی درباره استادش، شیخ صدوق دارد، مثلاً می گوید: او متوجه این مطلب نیست؛ او بی خود در چنین مسأله ای که در تخصصش نیست دخالت کرده است. (کلمات این طوری) حال بگوییم شیخ مفید چون غیبت کرده عادل نیست؟!
می گویند چون می خواهد مقالاتی که از نظر خودش باطل است را رد بکند، اشکالی ندارد. یک جمله ای برای تان بگویم که خسته نشوید: در عصر حاضر ما هیچ روحانی متقی تر و متشرع تر و متعبدتر از مرحوم شیخ شوشتری نبوده است، همه هم این را می دادند، صاحب مقامات و کشف و کرامات بوده است. در مسائلی که باطل می داند وقتی رد علما می کند بدترین کلمات را به کار می برد. می گوید اصلاً این عقل نداشت؛ می گوید نفهمیده؛ می گوید سوء فهم. کتاب های آقا شیخ محمّدتقی مخصوصاً کتاب دوازده جلدی قاموس الرجال ایشان پر از این تعبیرات تند است. حالا شیخ شوشتری را با آن مقامات و کرامات و معجزاتش بگوییم غیبت کرده، عادل نیست. خب این کلمات در رد مقاله ای است که چون آن را خیلی باطل می داند، می خواهد تعبیری بیاورد که آن را از ذهن شما بیرون بیاورد. می گویند اینجا غیبت کردن اشکالی ندارد.
6- شهادت دادن: قاضی شهاد را احضار می کند که ادای شهادت بکند، خب وقتی که به زبان می آورد که من دیدم فلانی چه کرد یا چه گفت؛ آن فلانی بدش می آید. اینجا اشکالی ندارد. شهادت علیه یک امر سوء ولو اگر مرتکب شونده بشنود، بدش می آید.
7- آدم متجاهر به گناه: کسی که علنی گناه بکند، شما پشت سرش بگویی فلان گناه را کرده، اشکالی ندارد چون خود او حتک حرمت کرده است. آدم فاسق غیبت ندارد چون خود او حتک حرمت کرده و گناه را علنی انجام داده است. اگر گناه مخفی دارد شما نمی توانی آن را بگویی، آن غیبت است اما اگر گناه علنی ای را که در جامعه انجام می دهد گفتی، اشکالی ندارد، این غیبت نیست.
دو مسأله دیگر هم هست که ملحق کرده اند، این ها را هم بگوییم:
1- اگر دو نفر که از نقطه ضعف شخص سوم اطلاع دارند، با هم آن را بگویند، می گویند این اشکالی ندارد چون غیبت کردن کشف امر مخفی است، اما در اینجا چون چیزی را به کسی که نمی داند، نگفته اند (بین خودشان گفته اند) اشکالی ندارد.
2- یکی دیگر اگر مطلب را به یک امر کلی وابسته (امر غیر محصور) کند، من باب مَثَل شخصی بیاید و بگوید یک نفر از مردم اهواز فرد بخیل یا ترسویی است. حال یقیناً مردم اهواز وقتی این حرف را بشنوند ناراحت نمی شوند، می گویند: «آن یک نفر ما نیستیم!» بنابراین غیبت شده از یک نفر که در دو میلیون نفر جمعیت پخش است، که احتمالش نیست که به هر کسی که نگاه بکنی، بگویی که این همان فرد است. می گویند این هم غیبت نیست، یا غیبت است ولی اشکالی ندارد.
مسأله آخر عبارت است از: کفاره غیبت. طبق آنچه در روایات آمده کفاره غیبت آن است که به طرف غیبت شونده بگویی: «من غیبت شما را کردم، مرا ببخش!» که تا نبخشد، شما بخشیده نمی شوید. باید حلالیت طلبی (استحلال) بکنی چون حق الناس بوده است. تا مردم خودشان بین خودشان حق الناس را نبخشند خداوند، نمی بخشد. مگر اینکه از گفتن به او، یک فتنه ای پیش بیاید. مثلاً من حاضرم به فلانی بگویم من غیبت تو را کردم، اما اگر گفتم یک آتشی بر پا می شود، یک فتنه ای بدتر از غیبت کردن پیش می آید. آنجا نیازی به حلالیت نیست، بلکه برایش طلب مغفرت کن. پس اگر به شخص غیبت شده دسترسی داری، حلالیت بطلبید و عذر خواهی کنید، البته نه این که غیبت بکنی بعد بروی حلالیت بطلبی. اگر خدایی نخواسته غیبتی شد، علاجش این است که بروی و حلالیت طلبی کنی و اگر به او دسترسی نداری و یا اینکه فتنه ای بر پا می شود؛ هم برای جنبه ی حق الله، نزد خدا توبه می کنی، هم برای آن شخص به منظور جنبه حق الناس دعا می کنی.
این خلاصه ترین بحثی است که ما در مورد غیبت مطرح کردیم؛ که این گناه در دست و زبان خیلی ها هست: یکی می گوید دارم افشاگری می کنم، مگر هر افشاگری جائز است؟ یکی می گوید من قصد غیبت ندارم، غیبت کردن با قصد نیست، چه انسان قصد بد داشته باشد و چه نداشته باشد. به یکی می گویی غیبت نکن، می گوید که نه من به خود او هم گفته ام یا می روم و می گویم، باید به خودش بگویی اما حق نداری پشت سرش بگویی و آبرویش را ببری. لذا یک سری عذرهایی در میان مردم هست که این ها از نظر شرعی عذر نیستند و تنها راه این است که انسان زبانش را کنترل بکند. یا خیر و خوبی مردم را بگوید، حُسن مردم را بگوید و یا سکوت کند. باز کردن زبان به غیبت عبارت است از گناه کبیره ای که انسان را از عدالت ساقط می کند.
خداوند ان شاءالله همه را از همه گناهان کبیره و صغیره و مخصوصاً از غیبت کردن حفظ بکند و با تصمیم و اراده خودمان، ما را از گناه دور کند.
- ۹۴/۰۴/۱۶
- ۲۱۲۸ بیننده|
- ۲۲۹۵ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.