چند روایت از خلبان شیرودی؛ شهیدی که رهبر انقلاب به او اقتدا کرد.
هوای دی ماه تنکابن سرد است، درست مثل اسفند. اما اسپندهایی که به مبارکی قدمهای علیاکبر دود میشدند به یهم خودشان تلاش داشتند سرمای اولین ماه از زمستان ۱۳۳۴ شیرود محله را کنار بزنند. مادر علیاکبر حتما خوشحال بوده است که پسرش صحیح و سالم بدنیا آمده است.
حالا بعد از گذشت سی و یک سال از جدایی این مادر و پسر، وقت آن است که علیاکبر اسپند دود کند به استقبال مادر بیاید. مادری که بعد از سی و یک سال دارد دوباره به پسر شهیدش، به علیاکبر شیرودی میرسد. حتما شهید شیرودی کنار یکی از همان عمارتهایی که شهید کشوری برای او کنار گذاشته بود، چشم به راه مادر است.
مادر مکرمه شهید علیاکبر شیرودی درگذشته است. به این بهانه بد نیست چند خاطره از پسر رشیدش بخوانیم که تکریم شهید شیرودی، تکریم مادری است که چنین پسری را تربیت کرده است. پسری با بیشترین ساعت پرواز جنگی در جهان و کسی که مقام معظم رهبری در نماز به او اقتدا کرده است.
قرار شد علیاکبر بماند
قرار بود مانوری برگزار شود و یکی از افراد خاندان پهلوی هم در آن شرکت کند. علیاکبر تصمیمش را گرفته بود.می خواست با هیلکوپتر خود را به جایگاه بزند تا با این عملش، ضمن شهید شدن، آن عضو ناپاک پهلوی را از روی زمین بردارد. اما این مانور هرگز برگزار نشد و شهید شیرودی نتوانست به مقصود خودش برسد. علی اکبر باید میماند.
حیف اینهمه مهمات است
جنگ تازه شروع شده بود که بنیصدر دستور داد پادگانها را تخلیه کنند. شهید شیرودی آن موقع در پایگاه هوانیروز کرمانشاه بود. دستور داده شده بود که ضمن تخلیه پادگانها، زاغه مهمات را نیز با یک راکت از بین ببرند!
اما شیرودی دلش نمیآمد این همه مهمات از بین رود. او با کمک چندتن از همرزمانش با هیلکوپتر به صف مهاجمان عراقی هجوم برده و آنان را متوقف میسازند. میگفت اگر بازداشتمان هم کردند که چرا پادگان را تخلیه نکردید، مهم نیست؛ مملکت در خطر است. شجاعت شیرودی در تمام خبرگزاریهای جهان منعکس میشود. بنیصدر هم برای حفظ ظاهر، چند درجه تشویقی برای شیرودی صادر میکند و درجه او را از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروان ارتقاء میدهد. واکنش شیرودی با این ارتقای درجه جالب است. او در واکنش به این اقدام بنیصدر نامهای مینویسد.
به دستور رهبر عزیزم
از: خلبان علیاکبر شیرودی
به: پایگاه هوانیروز کرمانشاه
موضوع: گزارش
اینجانب که خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه میباشم و تاکنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگها شرکت نمودهام، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفتهام.
لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب دادهاند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که قبلاً بودهام برگردانید. در صورت امکان امر به رسیدگی این درخواست بفرمائید.
با تقدیم احترامات نظامی
خلبان علیاکبر شیرودی
۱۳۵۹/۷/۹
یک وانت گلوله
بهار پنجاه و هشت بود که خبر میرسد که عدهای ضد انقلاب در ارتفاعات «گهواره» در غرب تجمع کردهاند و قصد حمله به اسلامآباد را دارند.
تیم آتشی مرکب از سه فروند هیلکوپتر کبری و یک فروند هیلکوپتر نجات به سمت منطقه حرکتی میکنند. رهبری تیم آتش را شهید کشوری به عهده داشت. در حین عملیات ناگهان صدای شیرودی میآید که «آخ سوختم، آخ!»
همه هراسان از اینکه شیرودی را زدند، می خواستند منطقه را ترک کنند که صدای خنده شیرودی همه را میخکوب میکند. او در جواب سوالات خلبانان می گوید: «هیچی نشده، ناراحت نباشید، یه گلوله خورد بالای سرم و افتاد توی لباسم. خیلی داغه نمیتونم راحت بشینم.» عملیات با انهدام انبار مهمات و کشتن اشرار به پایان رسید. در بازگشت شهید کشوری به شیرودی می گوید: «راستی حالت چطوره، اون گلوله چی شد.»
شیرودی می گوید: «فکر کنم دیگه غیب شده باشه.» کشوری می گوید: «پیدایش کنید، یادگاری خوبیه» که شیرودی با خنده می گوید: «اگه می خواستم گلولههایی را که به طرفم شلیک شده برای یادگاری جمع کنم، تا الان حداقل یه وانت گلوله باید داشته باشم.»
آخر معرفت و جوانمردی
داشت ضد انقلاب را تعقیب میکرد، خواست راکتی شلیک کند ا کار تمام شود. دستش رو دکمه شلیک بود که متوجه حضور بچهای در آن حوالی شد. برگشت و ابتدا با بال هیلکوپتر بچه را ترساند که از آنجا برود و بعد از اینکه بچه از آنجا رفت، مجدداً حمله خود را آغاز نمود. هم کار ضد انقلاب را تمام کرد و هم معرفت و جوانردی را.
تبریک را بگذارید برای شهادت
آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ در منطقه بازی دراز صورت گرفت. گزارش شده بود که یک لشکر زرهی عراق با حدود دویست و پنجاه تانک و پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی قصد دارد برای باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز از اطراف شهرک قره بولا به سوی سر پل ذهاب حمله کند. قرار شد هوانیروز فرماندهی عملیات در این منطقه را به عهده گرفته و به کمک بقیه خلبانان این حمله را خنثی کند. در همین زمان شیرودی به پاس خدمات منحصر به فردش قرار بود دوباره ارتقا بگیرد و سروان شود؛ اما او به کسانی که برای عرض تبریک آمده بودند، گفت: «تبریک را به زمان دیگری موکول کنید، زمانی که در اجرای فرمان امام و رسیدن به اللّه شهید شوم. من شرف درجه حیات را در قربان کردن خویش می یابم.»
در آن روز در حالی که تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند، به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهرش در گلزارشهدای شیرود به خاک سپرده شد.
او آمرزیده است
شهید تیمسار فلاحی بعدا گفت: وقتی خبر شهادت شیرودی را به امام(ره )دادم یک ربع به فکر فرو رفتند؛ حضرت امام (ره) در مورد همه ی شهدا می گفت خدا آنها را بیامرزد، ولی در مورد شیرودی گفت او آمرزیده است.
اقتدای رهبر انقلاب به او
مقام معظم رهبری در مورد شخصیت شهید شیرودی می فرمودند:
سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آماده شهادت. به یکی از برادران که از دوستان قدیمی اش و از روحانیون متعهد کرمانشاه است گفته بود: فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم زیرا می دانم که باید شهید بشوم. این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی. گفته بود نه، شهید کشوری را در خواب دیدم که به من گفت: شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفتهام. باید بیایی توی این عمارت بشینی. لذا می دانم که رفتنی هستم.
محمد علی میرزایی یکی خلبانان هوانیروز و همرزم شهید شیرودی هم تعریف میکرد: زمانی که در پایگاه هوایی کرمانشاه بودیم، مقام معظم رهبری در نماز جماعت به شهید شیرودی اقتدا کرد و نماز خواند.
میوهای که رسیده بود
همسر شهید شیرودی تعریف میکند: از قبل آماده شده بودند. مادرشان یک بار به من گفت «من اکبر را که میبینم، مثل یک میوه خیلی رسیدهای است که هر لحظه ممکن است از درخت بیافتد.» این را واقعا به عینه قبول کرده بودند که شیرودی یک روز شهید میشود و خود شیرودی هم بارها صحبت کرده بود و خانواده را آماده کرده بود. به خاطر همین شهادت شیرودی زیاد برایشان غیرمنتظره نبود و بخاطر اینکه شهادت آرزوی قلبیاش بود، مادرش هم از اینکه شیرودی با شهادتش به آرزویش رسیده است خوشحال بود؛ البته خوب به هر حال مادر بود.
مادر همیشه میگفت «اگر دلتان میگیرد و میخواهید گریه کنید در انظار نباشد و دیگران گریهتان را نببیند بهتر است. صبوری کنید چون خود شهید خواسته است.»
- ۹۱/۱۲/۰۷
- ۵۶۷۳ بیننده|
- ۶۵۳۴ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.