در جریان 15 خرداد، من در نجف بودم. وقتی خبر پخش شد که امام را دستگیر کردند و خبرش به عراق رسید، طلاب در نجف در مدرسه آیت الله بروجردی تجمع کردند.
مرحوم بروجردی در نجف 3 مدرسه داشت که به مدرسه بزرگ و وسطی و کوچک معروف بودند که ما در مدرسه بزرگ آیت الله بروجردی حجره داشتیم. طلبه ها جمع شدند و اتّفاقاً منبر را در کنار اتاق بنده قرار دادند، خود من هم در بین طلاب بودم و یک روحانی به نام دکتر محمّد صادقی که می گفتند از دست شاه فرار کرده بود و پناهنده سیاسی در نجف است، ایشان در آن روز 16 خرداد منبر رفت و مسائل را به صورت مجمل گفت، از اینکه بایستی قیام کرد و از علما و مراجع کمک گرفت و ما از همین جا حرکت می کنیم به سوی منازل مراجع تقلید.
(شاید روز ۱۳ محرم بود،) آن شیخ از منبر پایین آمد تمام طلاب دسته جمعی در حالی که مرحوم شیخ نصرالله خلخالی که از روحانیون محترم نجف بود و بعداً نماینده امور مالی حضرت امام شد و مرحوم آیت الله اسدالله مدنی شهید محراب که این دو نفر یادم بود در جلوی جمعیت بودند، به منزل آیت الله شاهرودی رفتیم که در آنجا همان آقای صادقی صحبت کرد و بعد از مذاکره برخاستند و اعلام کردند که برای مخابره تلگراف به شاه می روند، با اعلام این مسئله طلاب حوزه علمیه از منزل ایشان بیرون آمدند و از آنجا به صورت دسته جمعی به طوری که جلب توجه مردم می کرد به منزل آیت الله خویی رفتیم.
آنجا هم سخنرانی انجام و اطلاعیه ای تنظیم شد که به زبان عربی و فارسی چاپ گردید، به عنوان تحریم همکاری با شاه با امضای آیت الله خویی که هر گونه همکاری با شاه حرام مطلق است و در اسناد دفتر آیت الله خویی موجود است.
از طرف سایر علمای نجف در آن موقع چه حرکتی صورت گرفت؟
بلافاصله بعد از منزل آیت الله خویی همه با هم به سوی کربلا و برای دیدار با آیت الله حکیم حرکت کردیم. آیت الله حکیم ساکن نجف بود اما برای عاشورا به کربلا می رفت؛ آن سال هنوز از کربلا برنگشته بود.
حدود 20 اتومبیل آماده شد و به کربلا منزل آیت الله حکیم رفتیم. خود آقا آمد و نشست و یک آقایی به نام آقای احمدی که داماد مرحوم شیخ حبیب الله گلپایگانی از ائمه جماعت مسجد گوهرشاد، ایشان برخاست سخنرانی و صحبت کرد و بعد دوباره همان شیخ نجفی شروع به صحبت با آیت الله حکیم کرد. ما هم می دیدیم و می شنیدیم، یعنی این ها دانستنی های مستقیم من است، -در بعضی از تألیفات کسانی قضایا را نوشته اند که خودشان نبوده اند و بعضی تحریفات در آن هست.- وقتی مسائل را گفتند، آیت الله حکیم از آقایان تشکر کرد و سوال نمود که آیا با علمای نجف مشورت شده است؟ و از جمله اسم آقای شاهرودی و اسم آقای میرزا باقر زنجانی که از بزرگان حوزه علمیه نجف بود را آوردند.
مرحوم شیخ نصرالله خلخالی خدمتشان عرض کرد: خدمت آیت الله شاهرودی بودیم و صحبت شده ولی خدمت آیت الله زنجانی نبودیم، خدمت آیت الله خویی بودیم.
مرحوم آیت الله حکیم گفتند: الان در کربلا هستم و اینجا مسافرم، باید برگردم نجف ببینم چه تصمیمی می توانیم بگیریم، آقایان را جمع کنیم و تصمیم بگیریم.
همان آقای صادقی گفت: شما دستور بدهید دولت عراق رادیو را در اختیار ما قرار بدهد و ما از آن طریق صدای مان را به دنیا برسانیم.
مرحوم آیت الله حکیم جوابش داد: شما از کجا می دانید که ما این پیشنهاد را بدهیم رادیو را به ما می دهند؟ نمی دهند!
به ایشان گفته شد تا شما بیایید نجف طول می کشد، ممکن است به آیت الله خمینی صدمه ای وارد یا اعدام بکنند.
آیت الله حکیم جواب داد: اگر من کار با عجله ای کردم که نتیجه بدتری داد، چه می شود؟
علت اصرارشان چه بود؟
آقای صادقی گفت: جان آقای خمینی در خطر است.
آیت الله حکیم گفت: الان تلگرافی می زنم تهران که علمای تهران با شاه صحبت کنند و هیچ جسارت و سوء قصدی نسبت به آیت الله خمینی انجام نشود تا من برگردم نجف و آقایان را جمع کنم و مشورت کنیم.
آقای صادقی سماجت می کرد که بایستی رادیو را بگیرید و به ما بدهید و آقای حکیم هم مقاومت می کرد.
- ۰۲/۱۱/۱۵
- ۲۹۹۱ بیننده|
- ۳۲۳۹ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.