قسمت چهارم مصاحبه با حضرت آیت الله شفیعی
علت مقاومت آیت الله حکیم چه بود؟
آیت الله حکیم این جمله را گفت: اگر من بدانم اصلاح اوضاع ایران به این است که الان خودم را در چاه بیندازم، می اندازم. گفت: شما تعهد بدهید که با رفتن من به چاه اوضاع ایران درست می شود، الان خودم را توی چاه می اندازم ولی کارهایی باید کرد که حکیمانه باشد، خردمندانه باشد و نتیجه عکس نداشته باشد و الان من به سیّد محمّد رضا (که یکی از فرزندانشان بود) می گویم تلگرافی به علمای تهران ارسال کند تا به نجف برگردم و در همین موقع آیت الله حکیم مقداری گریه کرد.
وقتی حال ایشان منقلب شد مصلحت نبود بمانیم، نزدیک ظهر هم بود، بلند شدیم آمدیم بیرون، به حرم امام حسین علیه السلام مشرف شده و زیارت کردیم و به نجف برگشتیم.
یک نکته که باید گفته شود این است که آیت الله حکیم هیچ وقت به شاه تلگراف نمی زد. در تمام مواردی که آیت الله حکیم پیام داشتند به علمای طراز اوّل تهران تلگراف می زد یا به مرحوم آیت الله آشتیانی یا به مرحوم آیت الله بهبهانی و یکی دو سه نفر از این بزرگان تهران که خیلی موجه و قوی و متنفذ بودند و در پیام هایشان می گفتند که به مسئولین امر بگویید یا به شاه اطلاع بدهید و جملاتی از این نوع و خودش هیچ وقت مستقیم اقدام نمی کرد.
آن روز که در کربلا بودیم می گفت باید برگردم نجف و مشورتی بکنم و تلگراف بزنم به تهران و سیّد محمّد رضا را وادار کرد که متنی تنظیم و به علمای طراز اوّل تهران مخابره بکند.
آیا از موضوع این تلگراف خبر دارید؟
در آن نامه ای که آیت الله حکیم به علمای ایران نوشتند اوضاع حاد ایران را به آنها گزارش دادند، ایشان خطاب به علمای ایران نوشتند که همگی برخیزید به نجف بیایید تا من تکلیف ایران را معین کنم، این نامه در نجف صداهای گوناگونی داشت.
بعضی ها می گفتند این درایت آیت الله حکیم است که می خواهد یک باره علمای ایران را حرکت بدهد تا دستگاه سلطنتی جا بخورد و عقب نشینی بکند و بعضی یک خرده ناواردی می کردند، جسارت می کردند که آیت الله حکیم می خواهد ایران را زیر چتر خودش داشته باشد که این فکر بسیار غلط بود. شأن آیت الله حکیم خیلی از این ها بالاتر و بهتر بود.
بعضی از علمای ایران، من دقیقاً نمی دانم چون آن وقت در نجف بودم مثلاً آماده برای حرکت بودند ولی امام (ره) جواب دادند خیلی حاد و تند و به آیت الله حکیم نوشت که ما نمی توانیم از ایران حرکت کنیم، ما باید در ایران بمانیم در غیر این صورت شاه همه چیز را از بین می برد و ضایع می کند. ایران الان سنگر است و ما باید سنگرها را حفظ کنیم.
لذا از آیت الله حکیم تشکر کرده و نوشته بودند: ما نمی توانیم از جای خودمان تکان بخوریم و باید بمانیم. با این نامه که سریعاً تکثیر و پخش شد اگر کسی هم از روحانیون خیال می کرد باید برود دیگر هیچ کس مخالفتی و یا حتّی اظهار نظری نکرد.
اثر نامه آیت الله حکیم نشان داد که رژیم نترسیده، چون به آقایان بزرگ پیغام داده بود که اگر واقعاً می خواهید به نجف بروید، بی سر و صدا برای همه تان گذرنامه صادر کنیم بروید و ایران نباشید، اما اگر می خواهید ایران را بجنبانید جلوی تان را خواهیم گرفت. این مسأله که باید روی آن تحلیل کرد و از حوادث مهّم است.
آیت الله حکیم این جمله را گفت: اگر من بدانم اصلاح اوضاع ایران به این است که الان خودم را در چاه بیندازم، می اندازم. گفت: شما تعهد بدهید که با رفتن من به چاه اوضاع ایران درست می شود، الان خودم را توی چاه می اندازم ولی کارهایی باید کرد که حکیمانه باشد، خردمندانه باشد و نتیجه عکس نداشته باشد و الان من به سیّد محمّد رضا (که یکی از فرزندانشان بود) می گویم تلگرافی به علمای تهران ارسال کند تا به نجف برگردم و در همین موقع آیت الله حکیم مقداری گریه کرد.
وقتی حال ایشان منقلب شد مصلحت نبود بمانیم، نزدیک ظهر هم بود، بلند شدیم آمدیم بیرون، به حرم امام حسین علیه السلام مشرف شده و زیارت کردیم و به نجف برگشتیم.
یک نکته که باید گفته شود این است که آیت الله حکیم هیچ وقت به شاه تلگراف نمی زد. در تمام مواردی که آیت الله حکیم پیام داشتند به علمای طراز اوّل تهران تلگراف می زد یا به مرحوم آیت الله آشتیانی یا به مرحوم آیت الله بهبهانی و یکی دو سه نفر از این بزرگان تهران که خیلی موجه و قوی و متنفذ بودند و در پیام هایشان می گفتند که به مسئولین امر بگویید یا به شاه اطلاع بدهید و جملاتی از این نوع و خودش هیچ وقت مستقیم اقدام نمی کرد.
آن روز که در کربلا بودیم می گفت باید برگردم نجف و مشورتی بکنم و تلگراف بزنم به تهران و سیّد محمّد رضا را وادار کرد که متنی تنظیم و به علمای طراز اوّل تهران مخابره بکند.
آیا از موضوع این تلگراف خبر دارید؟
در آن نامه ای که آیت الله حکیم به علمای ایران نوشتند اوضاع حاد ایران را به آنها گزارش دادند، ایشان خطاب به علمای ایران نوشتند که همگی برخیزید به نجف بیایید تا من تکلیف ایران را معین کنم، این نامه در نجف صداهای گوناگونی داشت.
بعضی ها می گفتند این درایت آیت الله حکیم است که می خواهد یک باره علمای ایران را حرکت بدهد تا دستگاه سلطنتی جا بخورد و عقب نشینی بکند و بعضی یک خرده ناواردی می کردند، جسارت می کردند که آیت الله حکیم می خواهد ایران را زیر چتر خودش داشته باشد که این فکر بسیار غلط بود. شأن آیت الله حکیم خیلی از این ها بالاتر و بهتر بود.
بعضی از علمای ایران، من دقیقاً نمی دانم چون آن وقت در نجف بودم مثلاً آماده برای حرکت بودند ولی امام (ره) جواب دادند خیلی حاد و تند و به آیت الله حکیم نوشت که ما نمی توانیم از ایران حرکت کنیم، ما باید در ایران بمانیم در غیر این صورت شاه همه چیز را از بین می برد و ضایع می کند. ایران الان سنگر است و ما باید سنگرها را حفظ کنیم.
لذا از آیت الله حکیم تشکر کرده و نوشته بودند: ما نمی توانیم از جای خودمان تکان بخوریم و باید بمانیم. با این نامه که سریعاً تکثیر و پخش شد اگر کسی هم از روحانیون خیال می کرد باید برود دیگر هیچ کس مخالفتی و یا حتّی اظهار نظری نکرد.
اثر نامه آیت الله حکیم نشان داد که رژیم نترسیده، چون به آقایان بزرگ پیغام داده بود که اگر واقعاً می خواهید به نجف بروید، بی سر و صدا برای همه تان گذرنامه صادر کنیم بروید و ایران نباشید، اما اگر می خواهید ایران را بجنبانید جلوی تان را خواهیم گرفت. این مسأله که باید روی آن تحلیل کرد و از حوادث مهّم است.
پایان قسمت چهارم
- ۰۲/۱۱/۱۶
- ۳۳۰۴ بیننده|
- ۳۸۸۶ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.