22 فروردین ماه (1346)، سالروز ولادت طلبه فاضل و عارف بسیجی شهید سید مرتضی شفیعی گرامی باد.
متنِ زیر دلنوشته ی پر احساسی است که یکی از خواهران گرامی و ارجمند اهوازی به پست الکترونیکی وبلاگ مستان ذوالجلال (وبلاگ شهید سید مرتضی شفیعی) ارسال کرده اند.
من قبلا شنیده بودم که می گفتند یکی از پسرای حضرت آیت ا... شفیعی شهید شده ولی اسمشو هم نمیدونستم من تقریبا یک سال و نیم یا دو ساله با شهید سید مرتضی آشنا شدم ،اینکه میگن شهیدان زنده اند را شاید الان درک کردم و حضور این شهید و کلاً شهدا را در بین خودمان باور دارم.
تقریبا دوسال پیش موقع غروب بود نزدیک به مسجد آیت الله شفیعی داشتم عبور می کردم که صدای اذان را شنیدم ، وضو هم داشتم تصمیم گرفتم برم مسجد نمازم رو بخونم ، تا درب مسجد قسمت بانوان هم اومدم ولی تصمیمم عوض شدبا خودم گفتم میرم منزل نماز میخونم داره شب میشه ، چون چند تا کار هم داشتم باید انجام میدادم. تا سر خیابون مسجد رفتم دوباره پشیمون شدم برگشتم ، از درب مسجد هم وارد شدم دو پله هم رفتم بالا باز پشیمون شدم ، که نه نماز جماعت طولانیه شب شده میرم منزل میخونم. - خدایا نگذار غلو کنم- من این مسیر کوتاه سرخیابون مسجد تا درب مسجد قسمت بانوان رو شاید چهار بار یا بیشتر رفتم و برگشتم. با اینکه سعی میکنم همیشه نماز اول وقت بخونم ولی واقعا اینجا نمیدونستم باید چکار کنم .بالاخره آخرین باری که سر کوچه رسیدم یه سربازی گفت خانم اگه میخواین برین مسجد برای نماز ، قسمت بانوان اینجاست ، فکرکنم متوجه شده بود من سردر گم شدم.
بالاخره رفتم مسجد نماز شروع شده بود منم همراه جماعت شدم و نماز مغربم رو خوندم وقتی سلام نماز رو دادم سرم رو بالا کردم دعا کنم که یه عکس شهید روی دیوار دیدم – شهید سید مرتضی شفیعی- با اولین نگاه به عکس یه غم سنگینی تمام وجودم رو گرفت؛ به شدت گریه کردم ، و نمیدونستم چرا دارم گریه می کنم جلوی گریه ام رو نمی تونستم بگیرم به طوری که نماز عشاء رو با گریه خوندم . خانمِ کنارم متوجه شده بود التماس دعا میگفت منم حرفی برای گفتن نداشتم .
غم سنگین ، گریه شدید همراه با نوعی آرامش درونی ، حس خوبی بود قابل توصیف نیست.
این حس خوب رو اولین بار در عمره که رفته بودم تجربه کردم بعد از طواف یه غم سنگینی همه وجودم رو گرفت و....مشابه همین حس توی مسجد، و این دومین بار بودکه این تجربه رو داشتم .
از اون روز به بعد یه حس نزدیک و آشنایی به سید مرتضی دارم اون شب توی اینترنت اومدم اطلاعاتی در باره اش خوندم و گریه کردم . و یک چیز جالب دیگه من بیشتر وقت ها صبح که میرم اداره از طرف علی ابن مهزیار عبور میکنم یک صبح که رفتم عکس بزرگی از سید مرتضی دیدم خیلی خوشحال شدم شاید قبلا بوده ولی من متوجه اش نشدم.
به هر حال من تقریبا هرروز که از کنار عکس سید مرتضی عبور میکنم سلام و صلوات برایش میفرستم و همچنین برای تمام شهدا و همیشه از او التماس دعا دارم به او متوسل میشم و او رو واسطه قرار میدم که خداوند ان شا الله عنایتی به ما بکنه.
به هر حال سید مرتضی زنده است و برای من هم آشناست.
- ۹۴/۰۱/۲۲
- ۲۲۰۱ بیننده|
- ۲۳۳۶ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.