در خانه چه تلخ است که مردی بنشیند
مردی که نشد وقت نبردی بنشیند
مردی که به صد معرکه از پای نیافتاد
یک گوشه، دل آزرده ی دردی بنشیند
در چشم پسر تلخ تر از زهر همین است:
اشک پدری بر رخ زردی بنشیند
شمشیر علی خاک گرفته که مبادا
بر آینه ی آیین، گردی بنشیند
این شعر شد اندازه ی یک آه از آن داغ
ای کاش بر آیینه ی سردی بنشیند
سیدمحمدمهدی شفیعی
- ۹۵/۱۲/۱۱
- ۱۷۳۶ بیننده|
- ۱۸۳۶ نمایش|
- |
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.